♻️ •S 2: Chapter 20•♻️

Start from the beginning
                                    

_زر نزن تن لشتو ببر اونور با اون دسته بیلت!

سهون با اخم گفت و با لنگ درازش لگدی به باسن طرف انداخت و از لوهان دورش کرد و بعد مچ دستش رو با ملایمت گرفت بین انگشت هاش و به سمت خودش کشیدش و لوهان درست عین یه موشی که از گوشه دیوار تو محاصره گربه ها بوده و یهو نجاتش دادن سریع خودش به سهون نزدیک کرد و سعی کرد زوزه نکشه.

_خوبی ؟ فکر کنم بدترین اتفاقی که ممکن بود تو اين پارتی پیش بیاد سرت اومد! یه گندی بالا اومده بود باید جمعش میکردم...رسما افتضاح ترین پارتی عمرم رو امشب تجربه کردم...

سهون درحالی که هنوز مچ دست لوهان رو بین انگشت هاش نگه داشته بود، با لحن شرمنده ای گفت.

به نظرش لوهان اونقدری که انتظارش رو داشت وحشت زده نبود. با بکهیون نرفته بودن بیمارستان اما کاملا معلوم بود که نگاه هیچکدومشون توی اون مهمونی نبود. نصف فکر سهون درگیر بکهیون بود نصف فکرش درگیر اینکه این مهمونی کوفتی رو بدون تلفات جانی دیگه ای به صبح برسونه و اصلا اونجوری که تصور کرده بود نتونسته بود کاری کنه که به لوهان خوش بگذره و این باعث میشد حس کنه اونقدرام که باور داره ادم خفنی نیست... امیدوار بود دیگه شرایط گه تر از این نشه که یه دفعه یکی از دوست های لعنتیش تصمیم گرفت دهن گنده اش رو باز کنه.

_هی هون.. این کیه از اول امشب چسبیدی در کونش؟ پس حس تنوع طلبیت کجا رفته؟

سعی کرد خونسرد باشه...چند ثانیه ای رو زیر نگاه های منتظر دوست های سهون که زوم کرده بودن روشون گذروندن و متاسفانه لوهان طوری سرش رو پایین انداخته بود که سهون هیچ جوره نمیتونست بفهمه چی الان بگه درسته...پس فقط حرفی رو که خودش دلش میخواست به زبون اورد و باعث شد چشم های دوست هاش،لوهان و حتی خودش تا حدی گشادتر بشه...

-دوست پسرمه دیگه...

"بوی الکل که نمیده، میله هم که فقط افتاد رو مخ بکهیون و اگه کسی قراره همون یذره مغزشم از دست بده اونه، پس این داره چــــی میـــــگه؟؟؟؟!!!!!"

همزمان که لوهان در تلاش بود تا خونسردی ظاهریش رو حفظ کنه، دختر جیغ جیغوی درونش بی وقفه تو مغزش جیغ میزد و نگاه گیج و متعجب سهون هم هیچ تلاشی برای پیدا کردن جواب بهش نمیکرد.

" لعنتی خودت این حرفو زدی این قیافه متعجب و مبهوت یه جوری که انگار بهت تجاوز شده دیگه چیه؟؟!"

این آخرین جملاتی بود که قبل اینکه صبرش تموم شه یکی تو سرش جیغ زد و بعد قبل اینکه بتونه چیزی بگه، همون دوسته سهون که بالا تنه ش لخت بود، کار رو برای جفتشون راحت کرد.

_تو که با کسی قرار نمیذاری..!تو فقط میکنی!

_خب پس..با کسی که این طلسم رو شکسته آشنا بشید.. لوهان!

😈°Karma Is a Bitch°😈 Where stories live. Discover now