-اگه جواب می داد مامانم تا الان منو تو آب مقدس شست و شو که هیچی، خفه کرده بود. زیاد زور نزن آندره جونم؛ هیچ درمانی برای منه دوست داشتنی وجود نداره. حالا این رو بیخیال، فدای اون چهره ی جذابت بشم که انگار نه انگار مال یه مردِ هشتاد، نود ساله ی فسیله. من پیش مرگ اون هیکلِ خوشگلت که اگه سرت نباشه انگار مال یه پسر بیست ساله ست. بیا منو به خاطر اون غلطی که کردم و با تفنگ آب پاش شیشه هاتو لک کردم ببخش. تقصیر من نبود جون خودم تقصیرِ اون کودک بی پدرِ درونم بود که نمیدونم از کدوم گوری پیداش شد، صد بار به اون نفله ی عقب مونده گفتم در شرایط حساس منو تسخیر نکن. باور کن اون تفنگ آب پاشو کردی تو باسنم‌. بسه دیگه بی وجدان ، تو بمیری دیگه جون ندارم!
-تو بمیری چیه نکبت، خودت بمیری

آندره ظرف تخمه ش رو روی میز گذاشت و با خستگی روی کاناپه فرو رفت، ونتورت با چشم غره دستمالش رو گوشه ای رها کرد و در حالی که شورتش رو از روی شلوار مرتب می کرد هدفونش رو روی گوش هاش کشید. جوزف که از اون فاصله صدای آهنگ سرسام آور ونتورت رو می شنید نقشه ای که داخل دستش بود رو کامل روی پاهاش باز کرد.

-باورم نمیشه این عقب مونده ی ذهنی رو برداشتی با خودت آوردی اینجا جوزف.
-استاد آروم باش، چاره ی دیگه ای نداشتم. ریموند ماری همونی که مسئول پرونده ی کوکه جدیدا خیلی احساس صمیمیت با ما میکنه و راستش زیادی زرنگه. نمیخوام به شک بندازمش

آندره به آرومی سر تکون داد و روی قسمت هایی از نقشه که روش ضربدر زده بود اشاره کرد. جاهایی رو که پیدا کرده بود اما به نتیجه ای نرسیده بود.

-من به کمک یک دوست، تمامِ زندان های فرانسه رو هک کردم. اونا تو هیچکدومشون نیستن و به علاوه از کشور هم خارج نشدن!
-امم، اون یک جور معما بود درسته؟ همون نشونی ای که اکتاو بهم داد
-دقیقا، پشت میله ای که تو کویر نیست، جایی که زندان نیست، رهایی ای که ممکن نیست در جایی که وجودش عجیب هست، اما غیر ممکن نیست این چیزی بود که اکتاو گفته بود و با این تفاسیر من چیزی رو فهمیدم که اصلا خوشت نمیاد.

جوزف سرش رو از توی نقشه بیرون کشید و با نگاهِ نگرانی به چشم های آبی مردی که جونگکوک پدر صداش می کرد، خیره شد. آندره که هیچ اثری از نیشخندِ چند لحظه پیش روی صورتش نمونده بود، پا روی پا انداخت و با چهره ی شکست خورده ای یک مشت تخمه از ظرف بیرون کشید.

-یک سری سازمان ناشناخته توی دنیا هست. این سازمان ها مثل زندانن اما سیستمشون مثلِ زندان نیست؛ در ازای پول آدم هارو میگیرن و زندانیشون میکنن. اینطوریه که افراد سازمان فقط متشکل از دزدها قاتل و یا اگه بخوام کلی بگم فقط مجموعه ی خلافکارها نیست. حتی توشون دکتر، مهندس، معمار و از بقیه مشاغل هم میشه پیدا کرد. من احتمال می دم اونا اینجا باشن. نزدیک ترین سازمان رو با کمک چند تاهکر که یک ماه گذشته رو مشغول گشتن بودن، پیدا کردم.
-خب پس چرا نمیریم سراغشون؟
-به این سادگیا نیست .

UnConscious | VKOOKWhere stories live. Discover now