Part 22🎭

Mulai dari awal
                                    

تهیونگ دستِ ونتورت که بعد از زیر و رو کردن کل وسیله های دکوری طبقه ی اول و تخمین زدنِ قیمتشون به آشپزخونه هجوم برده بود و مثل قحطی زده های چند ساله به هرگوشه ای که می دید سرک می کشید رو گرفت و روی صندلی نشوند.

-خودتو کنترل کن. الان شام می پزم پس درو دیوارمونو گاز نزن، اینا گچو رنگن برای سلامتیت ضرر دارن. میدونی؟ چون تو دسته ی انسان هایی باید چیزایی بخوری که معدت بتونه هضمشون کنه.
-الان تیکه بارم کردی ؟
-معلوم نیست؟
-چرا هست. دمتم گرم . خوب زدی خوشم اومد...
کاش همه مثل تو تیکه مینداختن. اینطوری ادم کمم بیاره دلش خوش میشه که بابا یک جوری زد با خاک یکسان شدم. از لای اواری که رو سرم خراب شده دوباره جواب پس دادن جایزه؟ و ندایی از درون با صدایی قاطع بگه که معلومه که نه. کوبنده بود بی پدر، تو خودتو به فشار ننداز...

تهیونگ بلند خندید و بعد از بستن پیشبندش موهاش رو محکم بالای سرش پیچوند. همونطور که به اداهای ونتورت خوشحال که قضیه ی افتادن مادرش تو سطل زباله رو با شیرین ترین حالت ممکن تعریف می کرد؛ می خندید ظرفِ شیشه ای سس مخصوصی که فیله های اسکاچی رو که ساعت ها داخلش خوابونده بود رو از یخچال بیرون کشید.

-شما بهم بگین، من چیکار کنم انقدر چاقِ شبیه توپ فوتبال شده دست بهش میزنی قِل میخوره می ره؟ من فقط ماتحت دوسداشتنیمو یکم بردم عقب، تنظیم کردم بعد با تمرکز کوبیدم به ماتحت شش کیلیوییِ مامانم. چه میدونستم زیر پاش یخه. شبیه شخصیت تارزان شده بود، تو سراشیبی سرِ پا سُر میخورد داد میکشید.

با قاشق سس رو کمی بیشتر روی فیله ها پخش کرد و با خنده شروع کرد به خرد کردن مخلفاتِ کنار غذا که شاملِ زیتون، کلم و کاهو میشد.
برای خوش آمد گویی به مهمونِ دوستداشتنیش یکی از ساده ترین و در عین حال خوشمزه ترین های فرانسه رو انتخاب کرده بود. استیکِ فریت با یک کوه سیب زمینی سرخ شده که یکی از اصیل ترین غذاهای فرانسه به شمار می رفت.

-آره.جونم براتون بگه که حالا مامان بدو من بدو، باور کن خیلی پرروِ من مثل اون تو جمعیت با صورت مبارک میوفتادم تو سطل زباله به اون بزرگی همونجا یه کیسه پلاستیکیِ سیاه میکشیدم رو سرم و تا رسیدن ماشین حمل زباله، بیرون نمیومدم. حالا این پررو پررو اومد بیرون همرو فحش کرد هیچی افتاده بود دنبال من و کلی ناسزا که اگه بگیرمت با ناخن گیر جلو همه عقیمت میکنم. حالا اینکه ناخن گیرش چه سایزیه رو نمیدونم اما از اونجایی که میدونستم اگه دستش بهم برسه حتی اگه عقیمم نکنه محل خروجی فضولات دستگاه گوارشیمو تا پشت گردنم جر میده دوتا پا داشتم،چهار تا دیگه هم قرض کردم چنان دوییدم که اگه یه کارگردان اون دورو ور بود میگفت بیا برو نقشِ میگ میگ رو بازی کن.
جیهوپ با خنده از تصورِ وضعیتی که ونتورت برای مامانش درست کرده بود روی میز پهن شد و بریده بریده پرسید:
-مامانت چند کیلوِ؟
-صدو چهل کیلوی ناقابل. نمیبینی چه لاغرم؟ انقدر که اون شکمِ گنده ش نذاشت دورشو ببینه چپو راست اومد باسنِ مبارکشو کوبید رو هیکل من. باور کن اگه مامانم هی مثل بولدوزر منو به آگهیِ "عجب گوهی خوردم به دنیا اومدم" روی درو دیوار تبدیل نمی کرد که بعدا بابای دلسوزم بیاد با چاقو و خط کش پوسترمو از روی دیوار و زمین جدا کنه الان تا یکم باد شدید میشد من مثلِ بادبادک تو هوا تاب نمی خوردم. حالا کاش فقط مامانم بود، باباشو ندیدی بی نزاکتِ بیشعور خونه رو میکنه توپخونه. نمیدونم کدوم دکترِ عقب مونده ای که از طویله ی گاو داری مدرک گرفته اومده به این پیرِ فرصت طلب گفته خودتو نگه دار، یه لنگشو میده بالا، کنترل به دست میشینه جلو تی وی، حالا اگه یه کانال بره بالا یکی میگوزه، اگه برگرده عقب یکی میچسه!

UnConscious | VKOOKTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang