🐰🌸🌿سخن نویسنده

6.5K 1.1K 161
                                    

اوه... تموم شد...فکر کنم یه مدت زمان طولانی برام طول بکشه تا کاملا هضم کنم استیگما تموم شده. من داستان‌های زیادی نوشتم و کاراکترهای زیادی دارم و داشتم. ولی استیگما سخت‌ترین بود. همه چیش سخت بود. تک تک کاراکترا سخت بودن و من برای اینکه شماها درکشون کنید زیادتر از چیزی که فکر کنید تلاش کردم. با وجود اینکه میدونستم قرار نیست همیشه همشون قابل درک باشن ولی اونقدر تک تکشون برام درخشان و خاص بودن که دلم میخواست همه بشناسنشون و کنارشون باشن.نمیدونم چقدر موفق شدم تو این زمینه. ولی راستش با وجود حجم زیادی از غم که الان رو دلمه اما از چیزی که نوشتم راضیم. چون میدونم تلاشم رو کردم. همچنین میدونم این داستان و حتی پایانش شاید باب میل خیلی ها نباشه. ولی مشکلی نیست. این تمام چیزی بود که براش میخواستم و خوشحالم رسوندمش به نقطه پایانی. مهم نیست چقدر دلم تنگ میشه. مهم اینه موفق شدم.فکر کنم خیلی هاتون دیگه میدونید دلیل اسم داستان چی بود. کلمه استیگما معنی "لکه ننگ یا داغ ننگ" یا یه چیزی که ازش شرمنده ای یا شرمنده ات میکنن براش میده. همه کاراکترها تقریبا یه همچین چیزی رو داشتن و حتی تو طول داستان هم بهشون موارد جدید اضافه شد. ولی خب... خیلی هاش تقصیر خودشون نبود و فقط بقیه و دید جامعه باعث میشد این موارد تو چشمشون باعث خجالت بشن. من دلم میخواست کاراکترام کم کم از این شرمندگی ای که بقیه به سرشون اوردن فقط برای خودشون بودن جدا بشن و برای همین دقیقا اخر داستان بکهیون دیگه تصمیم گرفت قایم شدن و زدن ماسکش کافیه.متاسفانه برای استیگما نمیتونم مثل بقیه داستانام بگم تم غالب چی بود. چون زیادی همه چی رو درگیر میکرد. از عشق و خیانت و روابط گرفته. تا خانواده و دوستی. فقط میتونم امیدوار باشم چیزای خوب ازش یاد گرفته باشید و حالا که تموم شده از اینکه وقتتون رو براش گذاشتید پشیمون نباشید. مخصوصا اونایی که تو این مدت طولانی از استارت اپ پا به پام کنارم اومدن و هوام رو داشتن. از همتون واقعا ممنونم که یه بار دیگه به کاراکترام و دنیای تو سرم جون و رنگ دادید.

🐰🌸🌿 bunny

••✴️Stigma✴️••Where stories live. Discover now