🔱Chapter 60🔱

7.5K 1K 70
                                    

وقتی از سالن خارج شد هوای خنکی که به صورتش خورد یه کم سر داغ شده اش رو خنک کرد اما در حدی نبود که متوقفش کنه. با قدم های بلند دوباره راه افتاد و همینطور که پنجره های بزرگ سالن مجلل عمارت ویلایی هوانگ رو رد میکرد خودش رو به پشتش رسوند. جایی که احتمال میداد لوهان و اون پسر برای فرار از جمع بهش پناه اورده باشن چون اگه سمت ورودی اصلی ویلا برای رفتن به اتاق لوهان حرکت کرده بودن سهون باید میدیدشون. حدسش متاسفانه یا شاید هم خوشبختانه کاملا درست بود... به محض اینکه چرخید و وارد محوطه نسبتا ساکت پشت عمارت شد تو فاصله چند متریش با لوهانی مواجه شد که به دیوار تکیه داده بود و اجازه داده بود پسر قد بلند روبروش روش خم بشه و با لبهاش گردنش رو به بازی بگیره. انگشت های پسر مو صورتی لای موهای پسر جلوش گم شده بودن و پلکاش نیمه باز بود و دیدن همین صحنه برای اینکه سهون حس کنه زیر دوش اب داغ ایستاده کافی بود. فقط چندتا قدم بلند طول کشید تا انگشت هاش بازوی پسر روبروی لوهان رو پیدا کنن و با خشونت عقب بکشنش.

چشم های لوهان با عقب کشیده شدن ادم جلوش باز شد و با دیدن سهون حتی ذره ای متعجب نشد فقط با یه نگاه بی حس و یه نیشخند پر تمسخر دوباره به دیوار تکیه زد و بهشون خیره شد.انگار تمام لحظات بعدی رو خودش طرح ریزی کرده باشه و فقط میخواد شکل گرفتنشون رو به چشم ببینه...

-چه مرگته رفیق؟

پسر جوون کفری داد زد و سهون طوری که اصلا صداش رو نشنیده به صورت بی حس لوهان خیره شد.

-داری چه غلطی میکنی؟

از لای دندون هاش پرسید و لوهان یه کم ابروهاش رو بالا برد.

-مشخص نیست؟

-هوی با توام مرتیکه!!!

سهون فقط چند قدم توسط پسر همراه لوهان عقب کشیده شد چون انقدر سریع چرخید و یه مشت زیر چونه ادمی که داشت بازوش رو میکشید پیاده کرد که حتی خودش هم شوکه شد. اون یه مامور قانون بود و الان با بی قانونی تمام یکی رو بی علت کتک زده بود!!!

-لعنتی اشغال چه مرگته!؟؟

پسر جوون داد زد و دوباره هجوم اورد سمتش.

-برگرد داخل سوجونگ!!

صدای خشک لوهان مانع بیشتر بالا اومدن مشت پسر عصبانی شد.

-لو!!!

-گفتم برگرد تو!!

لوهان تقریبا داد زد و به چشم های پسر روبروش خیره شد و لحظه بعد محوطه اطرافشون دیگه میزبان کسی جز سهون و لوهان نبود. لوهان چطور میتونست همه رو انقدر راحت و بی دردسر کنترل کنه؟

نگاه پسر موصورتی وقتی از رفتن سوجونگ مطمئن شد چرخید روی سهون و با یه حالت سرد اما پر حرص چند لحظه قبل از اینکه به حرف بیاد زیر نظر گرفتش.

••✴️Stigma✴️••Where stories live. Discover now