🔱Chapter 129🔱

7.3K 1.1K 334
                                    

-چی تونسته باعث بشه تو یه کلاب کوفتی انقدر غمگین باشی توله خرگوش؟

با صدایی که اروم زیر گوشش زمزمه کرد تقریبا از جا پرید و با چشم های گیج چرخید سمت تهیونگی که نوشیدنی ای رو که سفارش داده بود گرفته بود سمتش. سعی کرد سریع لبخند بزنه و موفق هم شد.

-غمگین نیستم... فقط فکرم یه لحظه درگیر شد.چرا انقدر طولش دادی؟

-اشنا دیدم.

تهیونگ مختصر و مفید گفت و نشست کنارش و جونگ کوک همینطور که سعی میکرد صدای کرکننده موسیقی رو ایگنور کنه فقط سرش رو بالا پایین کرد و این باعث شد پسر کنارش با سوظن اخم کنه.

-چت شده تو؟ توقع داشتم الان کلی سوال پیچم کنی!

تهیونگ با بدخلقی گفت و جونگ کوک چرخید سمتش و لبخند زد.

-چیه؟ برای اینکه سرت غر نزدم واقعا داری اعتراض میکنی؟

تهیونگ یه کم مکث کرد و با حالت متفکری چشم هاش رو باریک کرد و بعد به حرف اومد.

-هممم...حالا که فکرش رو میکنم خیلی هم واکنشت طبیعی بود!

جونگ کوک ضعیف خندید و سری تکون داد و بعد نوشیدنی ای که تهیونگ براش اورده بود رو کشید جلوش و با نی تقریبا نصفش رو یه نفس بالا کشید. ابروهای تهیونگ هم حالا دیگه بالا پریده بودن و حالت نگاهش پر از کنجکاوی و سوال بود.

-میدونی دومیش بود دیگه؟ اگه میخوای مست کنی لازم نیست با اینها مثانه ات رو پر کنی بگو یه چیز جدی برات بگیرم.

جونگ کوک چرخید سمتش و همینطور که با نی ته مونده نوشیدنیش رو بالا میکشید تند تند پلک زد و بعد سرش رو بالا پایین کرد و باعث شد تهیونگ یه اه اروم بکشه و دوباره از جا بلند بشه. چند دقیقه بعد جلوی جونگ کوک چند تا شات رنگی بود و تهیونگ با اخم بهش خیره شده بود.

-اگه میخواستی مست کنی میتونستی تو همون عمارت هم اینکار رو بکنی!

پسر بزرگتر با لحن خشکی گفت ولی جونگ کوک بی توجه بهش اولین شات رو بالا داد و با چشم های بسته یه نفس عمیق کشید.

-نظرت چیه انقدر ضد حال نباشی؟

خشک گفت و شات بعدی رو هم بالا داد. لبهای تهیونگ حالا دیگه روی هم خط شده بودن. رفتارهای پسر کوچیکتر واقعا براش عجیب بود و اگه میخواست صادق باشه داشت نگران هم میشد.

-بسه دیگه!

عصبی قبل از اینکه دست جونگ کوک بره سمت شات اخری گفت و خودش برش داشت و بالا دادش. پسر کوچیکتر با اخم های توهم چرخید سمتش و چند لحظه بهش خیره موند و بعد یه دفعه از جا بلند شد و مقابل چشم های گیج تهیونگ رفت سمت جمعیت و لحظه بعدی داشت با بی خیالی وسط دنس فلور با بقیه میرقصید. تهیونگ با گیجی و البته شوکه چرخید و نگاهش رو کاملا به پیست رقص داد و با اخم های توهم مشغول تماشای دوست پسر مستش شد. جونگ کوک دفعه قبل خجالت کشیده بود که بره و برقصه و حالا با بی قیدی داشت با هرکسی دور و برش بود همراهی میکرد و تهیونگ با اینکه دوست داشت باور کنه ادم منطقی و خونسردیه داشت عصبانی میشد. جونگ کوک وادارش کرده بود بیارتش اینجا و حالا جای اینکه با خودش وقت بگذرونه مست شده بود و داشت با یه مشت غریبه میرقصید. تقریبا ده دقیقه دیگه هم صبوری کرد ولی وقتی جونگ کوک مشغول تقریبا مالوندن خودش به یکی از پسرهای دورش شد عصبی از جا پرید و راهش رو به وسط دنس فلور باز کرد و بازوی دوست پسر مستش رو گرفت و دنبال خودش کشیدش تا از افراد دورشون فاصله بگیرن.

••✴️Stigma✴️••Where stories live. Discover now