35

5.4K 727 216
                                    

Jimin's P.O.V

سرم رو به دیوار تکیه دادم .
گفتنِ این حرفا انقدر برام سخت بود که مطمئن نبودم بعد از گفتنِ این حرفا زنده میموندم یا نه.

- من دوازده سالم بود و تو ده سالت بود ولی چرا؟ چرا باید تو به اینجا میرسیدی و سیزده سالِ زندگیِ من به تباهی میرفت؟ مگه من و تو چه فرقی باهم داشتیم؟

حتی سعی نکردم اشکام رو پاک کنم و یا لرزشِ صدام رو پنهان کنم. برام دیگه هیچ چیز مهم نبود.

- مگه خانواده ام چه اشتباهی کرده بودن؟ بجز اینکه نمیخواستن تو اون زندگیِ مافیایی بمونن. بابا که همه ی سهمش رو بخشیده بود. ما فقط داشتیم زندگی میکردیم .مگه زندگی کردن گناه بود؟

دندونام رو روی لبم فشار دادم و لبخندِ بابا رو یک بارِ دیگه از جلوی چشمام رد کردم.

-اونا زندگیشونو به خاطرِ من از دست دادن.

شدت اشکام زیاد شد و هق هقام نذاشت ادامه ی حرفم رو بگم.
پلکام رو بستم و چند دقیقه ای بلند هق زدم.
چقدر دلم برای چشمای مهربونِ مامان تنگ شده بود. چقدر به آغوشش نیاز داشتم.
دلم میخواست اینجا بود و بغلم میکرد و آروم تویِ گوشم زمزمه میکرد و میگفت: نگران نباشم. همه چیز درست میشه.

-میدونی چقدر سخته شکستنِ کمرِ بابات رو ببینی ولی مامانت با چشمایِ نگرانش بهت بگه هیچ چیز نیست یعنی چی؟ میدونی شنیدنِ صدای گریه ی بابات وقتی که پیانو میزنه تا صدای گریه اش رو پسرش نشونه یعنی چی؟ میدونی....

لعنت به این زندگی.
آبِ دهنم رو قورت دادم و با صدایِ آروم تری گفتم: میدونی پدر و مادرت حاضر به مرگ بشن تا پسرشون زنده بمونه یعنی چی؟

اول به چشمایِ جانگ کوک و بعد به لباش که تلخند روش بود ، نگاه کردم.

با صدای آرومی که به سختی شنیده میشد گفت: تو چی میدونی از من؟ فکر میکنی فقط تو بودی که عذاب کشیدی؟

قهقه ی هیستریکی زدم و گفتم: باور نمیکنم که تو بدونی درد چیه.

+تو اونجا بودی و دیدی . دیدی که هرروز کتک میخوردم. منِ لعنتی حسرتِ زندگیِ تو رو داشتم. همیشه دلم میخواست خانواده ی تورو داشتم. دلم میخواست وقتی از مدرسه برمیگردم مامانم با همه ی کارهایی که داشت میومد استقبالم و کوله ام رو ازم میگرفت و ازم میپرسید مدرسه چطور بود و یا پدری  که ببرتم پارک و کلی باهم خوش بگذرونیم.

لباش رو روی هم فشار داد و گفت: تو چی میدونی وقتی از مدرسه برمیگشتم باید به این فکر میکردم که امروز تنبیهم چقدر درد داره یعنی چی؟ میدونی هشت سالت باشه و خودت زخمات رو پانسمان کنی یعنی چی؟ میدونی دیدنِ رابطه ی وحشیانه ی پدرت با مادرت یعنی چی؟ میدونی چندین سال شلاق خوردن یعنی چی؟ میدونی وقتی چاقو گوشتِ بدنم رو پاره میکنه چه حسی دارم؟ میدونی مجبور بودن به تجاوز به یه پسر بچه یعنی چی؟ میدونی دوبار عاشقِ یک نفر شدن یعنی چی؟

Mafia's babyboy(Completed)Where stories live. Discover now