45

5.7K 712 200
                                    

سلااااااااممممم
خوبین؟ بالاخره آپ کردم😂
واقعا خیلی وقته آپ نکردم دلم براتون تنگ شده بود.
مرسی از تمام کسایی که نگرانم بودم و یا تسلطت گفتن.

ووت و کامنت یادتون نره
دوستتون دارم.

نظر یادتون نره!

Jimin

چشمام رو بستن و به بیرون اتاق راهیم کردن. راه رفتن با چشمای بسته خیلی سخت بود. همه جا سیاه بود و ترسِ افتادن تمام روحم رو تسخیر کرده بود ولی این سیاهی و بی تعادلی بی شک خیلی به زندگیم شبیه بود. پس فرقی نداشت چشمام بسته میشدن یا باز میموندن. زندگی من در دوصورت تاریک و بی معنیه.

بعد از چندین دقیقه گذشتن از مسیرِ طولانی و ناصاف سردی باد رو روی گونم حس کردم. به جز صدای وزش باد صدای موتورِ روشن ماشین توی گوشم پیچیده شد.
بدنم رو به خاطر سردی هوا کمی جمع کردم ولی هیچ کس توجه ای به لرزش های بدنم نمیکرد.
هیج کس برای برده ی فروخته شده ترحم نمیکرد.
بی هوا داخل ماشین هُل داده شدم و تقریبا روی صندلی عقب روی شکم افتادم.

تلاشم برای بلند شدن همزمان با روشن شدن ماشین و حرکتش شد به خاطر همین دوباره روی اون جسم افتادم. بار دیگه تلاش کردم تا از روی اون جسم بلند بشم که دستی مانعم شد.

صداش‌ توی ماشین پیچید: آروم باش بیبی

صداش ، صدای همون مرد میانسالی بود که صاحبم شده بود. کسی که هنوزم لبخند پر از هوسش از جلوم چشمام دور نمیشد. صداش صدای اون مردِ انگلیسی بود ولی چرا داشت کره ای حرف میزد؟
یک بار دیگه سعی کردم تا از روش بلند بشم گه موهام به عقب کشیده شد و بعد محکم روی رون پاش هل داده شدم. از برخورد محکمِ سرم با پاهاش اخی گفتم.

دوباره سکوت ماشین رو شکست و گفت: بیبی وحشی نشو وگرنه بد تنبیه میشی.

بوی ادکلن تلخش معده ی خالیم رو تحریک میکرد.
دستش رو چندبار لابه لای موهام تکون داد درست جای انگشت های کشیده جانگ کوک.

چندین دقیقه توی مسیر بودیم و در کلِ مسیر نحسِ بی پایان مجبور بودم سرم رو بی حرکت روی رونهاش نگه دارم.
فکر اینکه قراره چجوری سلاخیم بکنه آزارم میداد و ذهن پریشونم رو پریشون تر میکرد.
چشمات که بسته باشن به هرچیزی فکر میکنی و همه چیز رو تو ذهن کوچولوت تصویرسازی میکنی و الان وضعیت منم همین بود.
چشمهای بسته و تصویر سازی و درد.
تصویر قفل و زنجیر هایی که کمتر یکی دو سال بود از دستام باز شده بودن.
تصویر تنبیه هایی جنسی و درداور
تصویر شب تا صبح درد کشیدن
و دراخر تصویر جانگ کوک
تصویر مردی چهارشونه که میتونست جسم و روحم رو داشته باشه.
تصویرِ عشقی که بهم می ورزید.
منی که لیاقت محبت رو نداشتم
منی که در نگاهِ همه یک وسیله ی تخلیه ی نیاز بودم.
منی که چندین نفر ازم کام گرفته ان
منی که به کثافت و لجن کشیده شده بود.
من لیاقت دست های پاکِ جانگ کوک رو نداشتن.

Mafia's babyboy(Completed)Unde poveștirile trăiesc. Descoperă acum