Jungkook's P.O.V
روی مبلِ داخل هال نشسته بودم.
" بیچاره هایی مثلِ من فقط برای سرگرمی به وجود اومدن"
این جمله آشنا بود. چند بار زیر لب تکرارش کردم.
این جمله ی معروفِ اون مرتیکه ی عوضی بود. کسی که من رو تبدیل کرد به یک هیولا .
عجیب بود بعد از این همه سال این جمله رو از زبونِ جیمین بشنوم . نمیدونستم چرا ولی حسِ خوبی نداشتم.
با صدای جیمین که گفت: ببخشید مجبور شدم اینارو از کمدت بردارم.سرم رو بالا گرفتم.
کت بلند و مشکیی که تقریبا چهار سال پیش هدیه گرفته بودم رو پوشیده بود. نمیدونستم چرا هنوزم این کت رو داشتم ، باید چند سالِ پیش دور مینداختمش ولی نمیدونم چرا نگهش داشتم. به هرحال جیمین توی این کت و اون شالگردنی که تا روی بینیش کشیده بود واقعا خواستنی شده بود.
+ اشکالی نداره به هرحال که این لباسا کوچیکم بودن.
بلند شدم و به سمتِ پارکینگ رفتم و جیمین هم مثل جوجه اردک هایی که دنبالِ مامانشون میرفتن دنبالم میومد.
راننده کنار ماشین ایستاده بود تا ما رو برسونه ولی مرخصش کردم تا خودم رانندگی کنم.اول به نزدیک ترین کافه رفتیم .
+چی میخوری؟
- قهوه، تلخ باشه.
+اوکی
از ماشین پیاده شدم و به سمت کافه رفتم. بالاخره به یک نقطه ی مشترک رسیدیم اونم دوست داشتن قهوه ی تلخ بود.
Jimin's P.O.V
دستم رو روی کتِ جانگ کوک که تنم بودم کشیدم. نگاهش به این کت یه جوری بود احساس کردم هاله ای از غم دیدم . شاید انتخاب غلطی کردم و باید به یک هودی اکتفا میکردم.
یعنی این کت براش چه ارزشی داشت که تنها لباسِ کوچیک شده ی کمدش بود؟خیلی طول نکشید که برگشت و قهوم رو به دستم داد.
-چرا نرفتیم داخل؟
ماشین رو روشن کرد و گفت: دیر میشه.
دومین مقصدمون یک فروشگاه بزرگ بود.
- پیاده شو بریم چند دست لباس برات بخرم.
+نمیخوام همینا خوبه
YOU ARE READING
Mafia's babyboy(Completed)
Fanfiction(Completed) خاطرات مبهم! خاطراتی که باعث شد پسر بی گناهی مثل جیمین وارد بازیِ ناعادلانه ای بشه . بازیی که فقط مافیایی مثل جانگ کوک برنده میشدن . جیمین فقط میخواست به خواسته اش برسه ، خواسته ای که برای براورده کردنش باید به جانگ کوک نزدیک میشد. نزدی...