31

5.2K 673 83
                                    


Jungkook's P.O.V

فریاد کشیدم:لعنت بهت جیمینی

و همزمان لیوان پر از شرابم رو روی زمین کوبیدم.
رنگِ قرمزش همه جا رو لکه گذاری کرد و خورده شیشه روی زمین پخش شد.

منِ احمق چرا گذاشتم بره؟
وقتی میدونستم عاشقم نیست چرا گذاشتم ازم دور بشه؟
اون میخواد من رو بکشه و انتقام پدرش رو ازم بگیره وقتی من کوچک ترین کاری درحقش نکردم.

خودم رو روی مبل رها کردم و سرم رو به پشتیِ مبل تکیه دادم.
نمیدونستم باید چیکار کنم.
چرا کلاب جانسون؟
نه!
حتما نمیدونسته که جانسون کیه و کلابش کجاست.
مطمئنم اون بی گناهه
مطمئنم جونش توی اون کلاب در خطره.
جیمین کوچولوی من الان بدونِ اینکه متوجه باشه به لونه ی مار رفته.
باید نجاتش میدادم.
اما چطوری؟

گوشیم رو برداشتم و به جی هوپ زنگ زدم.
خیلی سریع تلفنش رو برداشت و طبق معمول صدای اهنگِ کر کننده ای توی خونش پخش بود.

+هیانگ صدای اون آهنگِ لعنتی رو کم کن.

صدا قطع شد.

جی هوپ: جانگ کوکی چرا انقدر بی اعصابی؟

+جیم...جیمین در خطره.

جی هوپ: درست بگو بفهمم

+جیمین الان تو کلابِ قرمزه

جی هوپ چند ثانیه ای سکوت کرد.
همه میدونستن جانسون منتظره فرصت برای کشتن من بود و مطمئنناً اون حیوون صفت به جیمین هم رحم نمیکرد.

جی هوپ: آروم باش من خودم رو میروسونم.

گوشیم رو کنارم رها کردم و سعی کردم آروم باشم اما نمیتونستم.
وقتی چشمام رو میبستم صورتِ پسر بچه ی تپل و ریزی جلوی چشمام نقش میبست.
لعنت به من.
چرا الان؟
تو این سیزده سال با کمکِ روانشناس و دکتر و قرص و هزار کوفت و زهرمارِ دیگه سعی کردم اون قسمت از خاطراتم که مربوط به اون پسر بچه بود رو به فراموشی بسپارم.
خیلی سعی کردم باهاش کنار بیام ولی نتونستم، نتونستم اون چشم ها و اون صدا رو فراموش کنم.
پسر بچه ای که سیزده سالِ پیش مرد
پسر بچه ای که باعث شد سیزده سال از خودم نگذرم و خودم رو نبخشم.

(( پسر بچه: درد دارم.

+میدونم ولی باید تحملش کنی و به زمان بسپاریش.

چشمای قشنگی داشت و رنگ پوستش خیلی روشن بود به طوریکه حتی تو این تاریکی با یه باریکه ی نور هم صورتش می درخشید. لپ های تپلی داشت و لبهاش پف کرده بود.
دستاش به دستام زنجیر شده بود و میتونستم انگشتای کوچیک و تپلش رو روی دستام حس کنم.
این پسر مطمئنن وقتی بزرگ بشه خیلی چاق میشه.

دستش رو سمتِ خودش کشید که باعث شد دستِ منم همراهش کشده بشه.
سریع دستم رو سمتِ خودم کشیدم و با اخم گفتم:تکونش نده دستم درد میگیره.

Mafia's babyboy(Completed)Where stories live. Discover now