46

5.7K 644 110
                                    

لایک و کامنت فراموش نشه😍


پدر جانگ کوک: بیبی بالاخره به هم رسیدیم. الان رسیده تر به نظر میرسی.

از صداش انگار شوک الکتریکی بهم وارد شده بود و ضعفِ زانوهام کاملا قابل دیدن بود. اگر دست های مردی که به زور تا اینجا اورده بودم دوره بدنم نبود حتما روی زمین پخش میشدم.
با دیدنش بغضِ لعنتی راهِ گلومو بست و نفس کشیدنم صدادار شد. توی اون کت و شلوار مشکی خیلی شبیه به سیزده سال پیش شده بود. درست زمانی که  دستاش برای باز کردن کمربندش میرفت و من چشمام رو محکم روی هم میذاشتم و از تهِ دلم ارزوی مرگ میکردم.

جلوتر اومد و روبه روم ایستاد . نگاهی به سرتا پام انداخت و با لبخندِ کثیفش بهم فهموند که اتفاقای خوبی درانتظارم نخواهد بود. نگاهم رو به نوکِ کفشم دادم تا زیر نگاهش ذوب نشم.
نمیخواستم مثل قدیم ضعیف باشم ولی ناخوداگاه قطره اشکی روی نوک کفشِ تقریبا کثیفم ریخته شد. اون قطره ی کوچیک و زلال روی کفشم غلطید و روی زمین افتاد.
نمیخواستم ضعیف باشم ولی بودم.
من فروخته شده بودم. من برده ی کسی شدم که باعث تک تکِ دقایقِ سختم بود.

انگشتای کشیده اش رو نزدیک صورتم اورد. صورتم رو عقب کشیدم ولی نمیتونستم ازش دوری کنم چون دستای یک مردِ غول پیکر نگهم داشته بود.
دستای کثیف و زبرش رو روی گونم کشید و بعد چندبار طول لب هام رو طی کرد.

:دهنتو باز کن!

مثل همیشه دستور داد. لبهام رو محکم به هم فشردم و به چشم هاش خیره شدم. میخواستم قوی باشم و باهاش مخالفت کنم که مشتش درست توی شکمم فرود اومد. از درد خم شدم و لبم رو محکم گاز گرفتم.

: قانون هامو یادت رفته؟ بزار یک بار دیگه بهت یاداوری کنم تو به حرفام گوش میکنی و تنبیه نمیشی وگرنه پسر بد بودن تاوان سنگینی داره. تو نمیخوایی که زیرم به صبح نرسی؟ اوففففف نمیتونم یک لحظه هم صبر کنم.

و بعد به زور دوتا از انگشت هاشو داخل دهنم برد. بی حرکت موندم. زبونم رو کفِ دهنم شل کردم و حتی به خودم زحمتِ تکون دادنش روهم ندادم ولی اون انگشت هاش رو تکون میداد . وقتی بی میلیِ من رو دید انگشت هاش رو بیرون کشید با دستی که خیسی بزاقم هنوز روش بود سیلی محکمی بهم زد. انقدر هرزه ای که باید سیلی با براقِ خودت بخوری.

مطمئن بودم این حرفا رو میزد تا تحریک بشه و واقعا هم میشد. دستِ خیسش رو به همه جای صورتم مالید تا دستش رو خشک کنه و بعد چند قدمی عقب رفت.

: باید صبر کنیم.باید مهمونمون برسه. بازی همین جا تموم نمیشه من فقط تورو نمیخوام من هردوتون رو باهم میخوام .

به سمت پله ها برگشت و تو راه بلند داد زد: امروز روزه تقاصه روزه تاوانه.

خنده دار نبود؟ کی باید تاوان میداد دوتا بچه یا یک تجاوزگر حیوون؟

Mafia's babyboy(Completed)Where stories live. Discover now