24

6.1K 755 167
                                    

از اونجایی که قول داده بودم آپ میکنم ، آپ کردم😂
لذت ببرید😉
-----------

سرم رو بالا آوردم که سردی اسلحه رو روی پیشونیم حس کردم.
درست مثلِ وقتیکه توی کلاب دیدتم.

گفت: اگه انقدر مشتاقِ مرگی من میتونم بهت هدیش بدم.

پلکام رو روی هم گذاشتم .
ترسیده بودم اما پایان این داستان از ابتدا معلوم بود و من فقط یک احمق بزرگ بودم که فکر میکردم میتونم سرنوشتم رو تغییر بدم .

بریده بریده گفنم: پ...پس معطلِ ...چ..چی هست..ی؟ زود..تر این....زند..گیِ نکبت..بارم ...رو...تموم...کن.

سرِ اسلحه رو بیشتر به پیشونیم فشار داد و گفت: تو منو بازی دادی. درصورتیکه من نقشی تو زندگیت نداشتم.

پوزخند زدم و به این فکر کردم که جانگ کوک نقشِ اول رو داشت.

+تا کی باید تاوان کارایِ یکی دیگه رو بدم؟ توی لعنتی چرا واردِ زندگی کوفتیم شدی و باعث شدی برای چند روز، فقط چند روز باور کنم منم میتونم خوشبخت بشم.

-تمومش کن لعنتی.

قهقه ی هیستریکیی وسطِ گریه اش زد و گفت: خیلی مشتاقی.

بارِ دیگه جاده تو سکوت فرو رفت.

بعد از چند دقیقه اسلحه اش رو روی زمین پرت کرد و جلوم زانو زد. صورتم رو تو دستاش گرفت و چشماش فقط به چشمام قفل شده بود و اشکاش گونه هاش رو خیس کرده بودن.
دیدنِ اشکای جانگ کوک همونقدری روحم رو شکوند که اشکای پدرم شکوندم.
هردوشون ابهتی داشتن که باعث میشد قلبم براشون بلرزه.
هردو مهربون بودن ولی ظاهرشون رو حفظ میکردن.

صداش باعث شد افکارم رو کنار بزنم.

+میدونم پدرم باعثِ مرگِ خانواده ات شده ولی چرا خواستی از من انتقام بگیری؟ من چه گناهی کردم که ناخواسته پسرِ اون حیوون صفت شدم؟

تعجب کردم.
یعنی نمیدونست؟
یا شایدم داشت بازیم میداد.
یا شایدم میخواست یه بار دیگه خردم کنه.

+نامجون هیانگ همه چیز رو بهم گفت. اهل بوسانی و پدر و مادرت توسطِ پدرم تو سانحه ی رانندگی کشته شدن و پدرم به خاطرِ پولش هیچ تاوانی نداده و داداشت جون وو (joon woo) که فقط دوازده سال سن داشته خودکشی کرده. برادر دو قلوت بوده نه؟

معنیِ حرفاش رو نمیفهمیدم.
پدر و مادرم توی خونه کشته شدن و من اصلا برادر نداشتم.
جون وو دوازده سالش بوده؟ درست مثلِ من.
علاوه بر تغییرِ مرگِ پدر و مادرم عضوِ جدیدی ام واردِ زندگیم شده بود.
جون وو!
شخصیتی که اصلا وجود خارجی نداشت ولی جانگ کوک ازش به عنوان برادر دوقلوم نام برد.

سر در نمی آوردم. اینا یعنی چی؟
چرا هیچ چیزش شبیهِ زندگیِ من نبود؟

-تو اینارو از کجا میدونی؟

Mafia's babyboy(Completed)Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu