25

6.4K 712 254
                                    

شاید هیچ وقت خودم رو برای اینکار نبخشم ولی اینجا میدونِ جنگ بود پس تو چشماش نگاه کردم و گفتم: درسته که اولش با هدف انتقام سمتت اومدم ولی الان....

حرفم رو خوردم.

-ولی الان عاشقت شدم . پس منو بکش و هردومون رو از این عشقِ لعنتی خلاص کن.

سریع چشماش رو تو چشمام قفل کرد و کمی ناباورانه نگاهم کرد.
سعی کردم خشم و نفرتم رو ازش پنهان کنم.
سعی کردم بازیگر خوبی بشم.

+تو الان چی گفتی؟

-درسته که اولش با فکر انتقام جلو اومدم ولی الان عاشقتم. میدونم، میدونم فکر میکنی که من یه دروغگوام .حق داری پس بکشمو از این عشقِ لعنتی خلاصم کن.

دستش رو پشتِ گردنم گذاشتم و با فشار سرم رو به سینه اش کوبید. با انگشتاش موهام رو نوازش کرد و گفت: منم عاشقتم.

نمیدونستم چه چیزی درانتظارم بود ولی فقط میدونستم که هنوز وقتِ بازی تموم نشده و میتونستم برنده باشم.

Jungkook's P.O.V

با اینکه باورش نکردم ولی به خودم امید دادم که داره راستش رو میگه.
به چشماش زل زدم و دنبال کمی عشق گشتم اما ندیدمش. هیچ چیز به جز اون نفرت همیشگی رو ندیدم ولی آدمای عاشق احمق میشن پس به خودم دروغ گفتم و خودم رو وادار کردم تا باور کنم.
دروغی که بهم گفت شیرین ترین دروغِ دنیا بود و من مدتی بود که منتظرِ شنیدن این دروغ بودم.
مثلِ همه ی عاشقای دیگه امید داشتم که عشقِ یک طرفه ام رو دو طرفه اش کنم.
میخواستم انقدر بهش خوبی کنم که نفرتش رو فراموش کنه.
وقتی ببینه چقدر دوستش دارم گناهِ پدرم رو پایِ من نمی نویسه .

افکارم با کوبیده شدن جسمِ نرمی روی لبام از ذهنم دور شدن.
با تعجب به جیمینی که لباش رو روی لبام حرکت میداد و چشماش رو بسته بود، نگاه کردم.
با گازِ ارومی که از لبام گرفت به خودم اومدم و همراهیش کردم. دستام رو پشت گردنش گذاشتم و نزدیکتر اوردمش و محکم تر بوسیدمش .

کاش میتونستم زمان رو نگه دارم و برای همیشه جیمین رو تو آغوشم نگه می داشتم‌ اما حیف که خدا هم با خوشحالیِ من موافق نبود.
جیمین رو میبوسیدم ولی میدونستم که قرار نیست تا ابد شاد بمونم .

Jimin P.O.V

عقب کشیدم و با چشمای خمار بهش نگاه کردم.
درسته فقط برای عملی کردنِ نقشه ام بوسیدمش ولی از کارم پشیمون نبودم و حتی ازش لذت بردم.
وقتی دستاش رو دورِ گردنم حلقه کرد و نزدیک ترم آورد ، دیوونه شدم. دیوونه ی اون حسِ مالکیتی بودم که جانگ کوک بهم منتقل میکرد. 
درسته تو رابطه هام اسلِیو(slave) بودم و بقیه با دام بودنشون حسِ بدی رو بهم منتقل میکرد اما جانگ کوک با اینکه دام بود ولی با کوچکترین حرکتش تحریک میشدم و دلم میخواست بهش اجازه بدم همه ی وجودم رو داشته باشه ولی نمیتونستم یا شایدم نمیخواستم.

Mafia's babyboy(Completed)Onde histórias criam vida. Descubra agora