جیمین سرنوشت رو میبینی ؟ به آغوشی پناه آوردی که مسبب همه ی این اتفاقاست. این مرد مسبب کابوسای هرشبم بود و من چه مظلومانه به اغوشش پناه بردم.شوگا از روی زمین بلند شد و با دستش لبِ پاره شدش رو پاک کرد.
شوگا: حرومزاده ی نمک نشناس.
صدای سردش باعث شد خونِ توی رگ هام یخ بزنه.
جانگ کوک : حق نداری بهش نزدیک بشی.
شوگا: و تو کی باشی که برای من حق و حقوق تعیین کنی؟
این حجم از خونسردی از کجا میومد؟
شوگا: جانگ کوکی تو خیلی به من مدیونی و این رو خودت میدونی پس برای قدر دانی از زحماتم این پسر رو بزار و برو. فردا صبح برات میفرستمش.
جانگ کوک دستم رو گرفت و با خودش به سمت در کشید.
شوگا: اگه این پسر رو ببری مطمئن باش که یک دشمن قَدَر برای خودت جور کردی و این دشمن منم.
جانگ کوک: برام مهم نیست.
دستم رو کشید .وقتی به در رسیدیم شوگا داد زد: تو هم مثل مادرِ بی همه چیزتی .هردوتون نمک نشناسین.
نفهمیدم جانگ کوک کی دستم رو ول کرد و کی یک مشت دیگه حوالیِ صورتِ خوش تراشِ شوگا کرد .فقط دیدم که شوگا برای بار دوم وسطِ اتاق پهن شد.
جانگ کوک دوباره مچ دستم رو گرفت و سمت در کشید. وقتی از در عبور کردیم صدای شوگا رو شنیدیم که قهقهه زد و گفت: جانگ کوک دلش رو باخته
با این حرف جانگ کوک سرجاش برای چند ثانیه میخکوب شد و دوباره به راهش ادامه داد. با عصبانیت مچِ دستم رو میکشید به طوریکه مطمئن بودم جای انگشتاش روی مچِ دستم میمونه.
از کلاب خارج شدیم و با رسیدن به ماشین ،جانگ کوک پرتم کرد روی صندلی .تو کلِ مسیر خونه هیچ کسی حرفی نزد و فقط جانگ کوک با عصبانیت رانندگی میکرد. به جرات میتونستم بگم چندین بار نزدیک بود به درک واصل بشیم.
ماشین متوقف شد و جانگ کوک وحشیانه بازوم رو گرفت و با خودش کشید تا به اتاقش رسیدیم.
-دردم میگیره.
در رو قفل کرد.
- صدام رو میشنوی؟
بازوم رو گرفت و روی تخت هولم داد.
-چیکار میکنی؟
+بهت گفته بودم به کسی نزدیک نشو.
سکوت کردم.
+لباسات رو دربیار.
-نه!
+باید تنبیه بشی.
-نه!
+برای هرزه ای مثل تو چه فرقی میکنه با کی رابطه داشته باشه؟ لباسات رو دربیار.
YOU ARE READING
Mafia's babyboy(Completed)
Fanfiction(Completed) خاطرات مبهم! خاطراتی که باعث شد پسر بی گناهی مثل جیمین وارد بازیِ ناعادلانه ای بشه . بازیی که فقط مافیایی مثل جانگ کوک برنده میشدن . جیمین فقط میخواست به خواسته اش برسه ، خواسته ای که برای براورده کردنش باید به جانگ کوک نزدیک میشد. نزدی...