Go with muic above.
" یه چیزایی همراهم دارم سرورم. مطمئنم عاشق طعمش میشین! تا حالا کوفته برنجی امتحان کردین؟ "
جیمین با همون لباس رعیتی که برای جلوگیری از فاش شدن هویتش به تن داشت، روی تخته سنگی نشست. جونگکوک رو تماشا کرد که داخل لباسش دست برد و بسته کوچیک اما پارچهپیچ شده رو بیرون آورد. شاهزادهی موسپید، به حرف اومد:
" نه. کوفته برنجی دیگه چیه؟ "
چشمهای جونگکوک از شدت شادی، میدرخشیدن. انگار که ستارههای آسمون داخل چشمهاش خونه کردن:
" غذایی که من واسش میمیرم. دلتون میخواد مزه کنین؟ "
روی دو زانو، مقابل شاهزاده فرود اومد. ظرف رو روی رانش گذاشت و پارچه رو آهسته کنار زد. بوی گرم و مطبوعی بالا اومد. شاهزاده تونست تنفسش کنه و همین کنجکاوترش کرد تا حرکات دست جونگکوک رو دنبال کنه.
جونگکوک کاسهی کوچیکی رو روی دست گذاشت و مقابل شاهزاده گرفت. جیمین سه تا توپ برنجی رو دید که غرق ادویه و کمی لعاب، آب دهانش رو راه انداختن. گرسنگی زیادی حس میکرد. به هر حال تهیونگ، معلم هنرهای رزمی، مجبورش میکرد کل مسیر رو پیاده بیاد و کوهنوردی کنه.
" بفرمایید! "
جونگکوک خیلی سریع متوجه شد شاهزاده دلش چی میخواد، پس چاپستیکها رو به طرفش نگه داشت و صداش زد: " کمی امتحان کنین.
جیمین یکی از کوفتهها رو دو نیمه کرد و نیمی رو برداشت تا به دهان بذاره. مزهی شور و مطبوعی بلافاصله زبونش رو فرا گرفت. شاید گرسنگی باعث شده بود، طعم اون غذای ساده چنان به نظرش عالی بیاد که پلکهاش رو ببنده:
" خوشمزهست! خیلی... "
تمجیدِ جیمین، تبدیل به غنچهای روی لب جونگکوک شد و روی تمام اعضای صورتش شکفت. چند تا چینِ شاد، گوشهی چشمش پیدا شدن و دندونهاش بیرون اومدن. کاسهای رو که با دو دست مقابل جیمین گرفته بود، بالاتر گرفت و آهسته خندید.
" بازم هست سرورم. "
جیمین نیمهی بعدی رو هم برداشت و توی دهانش جا داد. این بار سرعت جویدنش بیشتر بود. جونگکوک با لذت، شاهزاده رو تماشا میکرد که کوفتههای مورد علاقهش رو قورت میده و چشم از کاسهی غذا برنمیداره.
البته، بعد از این که جیمین کوفتهی سوم رو مزه کرد، خندهی جونگکوک هم آهسته از روی صورتش محو شد. تک سرفهای از جیمین شنید و دست شاهزاده با حرکتی ملایم روی سینهاش نشست.
سرفهی بعدی شدیدتر بود. دوبار پشت سر هم، شاهزاده سرفه کرد و قدری برنج از لبهاش بیرون پرید. تلاش کرد سرفهش رو مهار کنه اما اشک از کنج چشمش افتاد. دوباره سرفه کرد و این بار چاپستیکها هم از دستش رها شدن!
DU LIEST GERADE
TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودی
Historische Romaneنیمهی روح اون پسر، یک ببر بود! . . . . ژانر: تاریخی|افسانهای|معمایی|رمنس|اسمات با الهام از سریال زیبای The Untamed و Dark و همچنین، رمان مشهور The Husky and his white cat Shizun تکمیلشده✓ به قلم بلکاستار موزهی داستان که شامل موسیقی و فنارتها...