هفتاد و نهم. الکلِ من

762 269 67
                                    

" بیا من کمکت می‌کنم. "

" چطوری؟ " جیمین با گیجیِ زیادی به جونگ‌کوک نگاه می‌کرد که رد پایِ خنده همچنان روی صورتش باقی مونده بود.

" چیه؟ فکر کردی فقط اون بال‌دارِ دیوونه بلده راحت بره روی پشت بوم؟ من ترفندای خودمو دارم جیمین. "

اشاره‌ای به ارتفاع ساختمون کرد و با شیطنت ابرو بالا و پایین برد: " به علاوه، اون بالا یه غافلگیریِ عالی منتظرته. واقعا می‌خوای از دستش بدی؟ "

جیمین خسته از فکر و کلافه از سردردی که راحتش نمیذاشت، دستی روی صورتش کشید: " زده به سرت؟ این وقت شب منو آوردی این جا که بریم اون بالا؟ "

" آره خب، مگه لذتِ زندگی به همین خُل‌بازیاش نیست؟ " دستِ جیمین رو کشید: " بیا، خودم یادت میدم چطوری بری اون جا. بی این که بال لازم داشته باشی. "

.
.
.

دقایقی بعد دو شاهزاده روی مرتفع‌ترین بامِ قصر نشسته بودن و به آسمون نگاه می‌کردن. آجر‌های سفالیِ سرخ، سرد بودن اما کسی به دماشون اهمیت نمی‌داد؛ نه تا وقتی که مهتابی بود و توی دل آسمون می‌درخشید. نه تا وقتی می‌شد ساعت‌ها به تماشای تک‌تک ستاره‌ها نشست و زیرِ نورِ نقره‌ایِ شب، خیال‌بافی کرد.

جونگ‌کوک سومین کوزه‌ی شراب رو هم تا آخر سر کشید و به محض این که کوزه رو کنار گذاشت، جسمِ خالی به سمت پایین قل خورد. از بام افتاد و ثانیه‌هایی بعد صدای شکستنش اون پایین، به شکل زمزمه‌ای از دور به گوشِ دو پسر رسید‌. جونگ‌کوک غرقِ خنده به عقب ولو شد و خودش رو رها کرد.

جیمین از شنیدن اون خنده‌های مستِ و بی‌دلیل، لبخندی روی لب کاشت. چوب‌پنبه‌ی چندمین کوزه‌ش رو با دندون بیرون کشید و به سمتی فوت کرد. قبل از این که شروعش کنه، بینی فرو کرد و قدری بو کشید:

" یه بار بهت گفتم دیگه هرگز لب به شراب نمی‌زنم ولی راستش چرت و پرت گفتم. وقتی بهش نیاز داشته باشی، سر می‌کشیش و دیگه به طعمِ گزنده‌ش فکر نمی‌کنی. "

" من یکی همیشه بهش نیاز دارم. همیشه‌ی خدا! "

جونگ‌کوک حالا تیکه‌تیکه می‌خندید و بازو روی آجر‌های سرد باز کرده بود. " این یه خداحافظیه. املیه دوست نداره زیاد الکل بخورم. پس منم رفتم یه جعبه از الکل‌های نابِ قصرتونو دزدیدم تا حداقل یه مراسم بدرودِ درست و حسابی برگزار کنم. "

دست جلو برد و بدون این که نگاهی بندازه، کوزه‌ای رو کورکورانه پیدا کرد و بیرون کشید. " به سلامتی تمام الکلی‌ که تا این جای زندگیم نوشیدم و کِیف کردم. " جونگ‌کوک رفته‌رفته مست می‌شد و صداش بیشتر کِش‌ می‌اومد.

" همیشه تا خرخره می‌خوری. چه جور شاهزاده‌ای هستی؟ "

" شنگول! "

TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودیWhere stories live. Discover now