ششم. رقابت

1.4K 386 225
                                    

" خوابیدی تهیونگ؟ "

چشم بسته بود و آهسته نفس‌ می‌کشید. نگاهِ جونگ‌کوک روی پلک‌های آروم و قرارگرفته‌ش بود. دوباره زمزمه کرد:

" من خوابم نمی‌بره. "

لب‌های‌ تهیونگ تکونی خوردند " چرا؟ "

چشمِ جونگ‌کوک به طرفِ سقف کوتاه بالای سرشون‌ رفت. بعد از سال‌ها زندگی کردن با تهیونگ، هنوز نتونسته بود عادت خوابیدن کنار برادرش رو ترک کنه. سرش‌ رو به نرمی بالش‌ فشرد و گفت:

" فردا رقابت شروع میشه. دلشوره‌ی عجیبی دارم... "

" می‌ترسی؟ " تهیونگ آهسته چشم به روی‌ نیم‌رخ برادر مضطربش باز‌ کرد. گوی‌‌های براق روی صورتش، درون تاریکی‌ می‌درخشیدند.

" بیشتر از این که بترسم، هیجان‌زده‌م. "

" به مهارتِ من شک داری؟ "

جونگ‌کوک جنبید و خودش رو توضیح داد " نه حتی به اندازه‌ی سر سوزن. "

" پس‌ چی بی‌خوابت کرده جونگ‌کوک؟ "

پسر جوونتر چند بار درون سیاهیِ اتاق پاک زد. بازوهاش رو زیر سرش گذاشت و کمی فکر کرد:

" واقعا ممکنه بتونم یه بار دیگه از‌ نزدیک ملاقاتش کنم؟ "

" اگه یه بار تونستی،‌ پس‌ زیادم غیرممکن نیست. "

تهیونگ دوباره پلک‌ فروبست.

" آره اما اون فرق داشت... اون موقع حتی روحمم خبر نداشت پسری که مقابلم می‌بینم، همون شاهزاده جیمین باشه. از کجا باید‌ می‌دونستم اون صورتِ برفی متعلق به شاهزاده‌ی کشورمه؟ قبل ازاون هرگز ندیده بودمش. به علاوه،‌ اون موقع ما بچه بودیم... من فقط ده‌ساله بودم. شاهزاده دوازده ساله بود... فقط دو سال ازم بزرگ‌تر بود اما هزاربرابرِ من زیبا بود و می‌درخشید... "

" معلومه. اون شاهزاده‌ست. بهترین لباس‌ها رو می‌پوشه و خوشمزه‌ترین غذاها رو می‌خوره. "

" نه برادر.‌ " خنده‌ای مهمونِ صورتش شد " موضوع اصلا لباس‌ها و زیورآلاتش نبودن! یه چیز خاصی‌ توی وجودش داشت. تویِ صورتش بود... با این‌که وقتی دیدمش، چشم‌هاش بسته بودن اما هنوزم نمی‌تونم فراموششون کنم. واضح و تمیز به خاطر میارمش. گردیِ سفید و لب‌های سُرخش... تهیونگ حتی نمی‌تونی تصور کنی چه رنگ عجیبی روی موهاش بود! "

" مردم میگن موهاش سفیده. "

جونگ‌کوک موندگارترین خاطره‌ی کودکیش رو روی پرده‌ی شب تجسم کرد‌. صورتِ غرق در خوابِ شاهزاده و مو‌هاش رو که هر طرف ریختند. " سفید؟ اصلا. یه رنگِ ناشناخته‌ست. هر تارِ موش یه رنگِ متفاوته، یه سفیدِ جدیده که با قبلی یکی‌ نیست. "

" بگیر بخواب کوکی. امروز خیلی‌ تمرین کردیم. باید خسته شده باشی. "

آهی از سینه‌ی جونگ‌کوک بلند شد. صدای خواب‌آلود برادرش رو که شنید، از دنیای خاطرات بیرون اومد.

TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودیWhere stories live. Discover now