بیست و هفتم. سفر

877 282 117
                                    

املیه به محض شنیدن صدای به هم خوردن در چوبی، از جا پرید و تکیه‌ش رو از ستونِ ایوان برداشت. چند لحظه‌ای می‌شد که چشم‌های خسته‌ش گرم شده بودن و در حالت نشسته به خواب کوتاهی رفته بود. همون طور که منتظر تهیونگ بود، به ستونِ خونه‌ی اون دو پسر تکیه زد و آهسته به خواب‌ رفت اما حالا این صدای بهم کوبیده شدن در که خبر از ورود شخصی‌ می‌داد، چرت کوتاهش رو پاره کرد. با کمری صاف نشست و هر طرف رو نگاهی انداخت. کمی‌ گیجی توی رفتارش‌ حس‌ می‌شد.

تهیونگ رو دید.

از روی سنگِ ایوان بلند شد و با صدای آرومش، به اون پسر سلام کرد. چند قدم جلوتر رفت.

تهیونگ اصلا انتظار نداشت املیه رو این جا، توی‌ خونه‌ی استاد ببینه. با اخمی که نتیجه‌ی کنجکاوی بود، جواب املیه رو داد:

" سلام... چی شده؟ "

املیه بزاقش رو قورت داد. حالا از شدت اضطراب دست‌هاش کمی‌ می‌لرزیدن اما با محکم چسبیدن بقچه‌ی پارچه پیچش لرزششون رو قایم کرد. هرچند تهیونگ متوجه حالت اون دختر شد. دوباره سوال کرد:

" چی شده؟ مشکلی پیش اومده؟ صبح به این زودی این جا چی کار می‌کنی املیه؟ "

ولی تنها چیزی که از اون دختر شنید، بیشتر گیجش‌ کرد:

" ازت عذر می‌خوام تهیونگ... من کوتاهی کردم! "

به موهای سیاه و چشم‌های منتظر تهیونگ که نگاه کرد، قلبش محکم‌تر توی سینه کوبید:

" می‌دونم جونگ‌کوک رو به من سپرده بودی، اما دیروز... "

تهیونگ اون قدر مستقیم به صورت و لب‌هاش زل زده بود که املیه دست و پاش رو گم کرد. نفسی کشید و با همون صدایی که سخت به گوش می‌رسید، ادامه داد:

" دیروز از غذاخوری رفت و من تا الآن این جا منتظرش بودم. نمی‌دونم کجا رفته. دنبالش گشتم اما پیداش نکردم. تو ازم خواسته بودی مراقبش باشم اما کوتاهی کردم! "

ناگهان بقچه‌ از دستش رها شد و با صدای بلندی کف زمین، میون خودش و تهیونگ فرود اومد. تهیونگ سریع خم شد و بقچه‌ش رو از روی زمین برداشت اما وقتی دوباره صاف ایستاد، متوجه شد چشم‌های دختر اشک‌آلود شدن و نگاهش رو می‌دزده:

" معذرت می‌خوام! "

" چیزی نیست."

بقچه رو به سمتش گرفت، اما املیه قبولش نکرد:

" غذاست، برای تو و جونگ‌کوک درست کردم. دیگه سرد شده.‌ "

قطره‌ی درشتی روی‌ گونه‌ی سفید و ظریفش سر خورد. تهیونگ سعی کرد آرومش کنه:

" جونگ‌کوک بچه نیست، می‌تونه از خودش مراقبت کنه. نگران نباش. من می‌رم دنبالش بگردم. "

TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودیDonde viven las historias. Descúbrelo ahora