پنجاه و هفتم. کمکم کن تهیونگ

1K 308 473
                                    

Part: 57/80
Words: 4k
Vote: 113
Cm: -
Music: Crave you by Rabbinson
Warning: hurt/attack/blood⛔

نه، قبلی کامل نشد ولی هوس کردم آپ کنم چون دیشب چندتا ناشناسِ پلشت گرفتم که: " هارت یه داستان عجیب و خشنه و کاش متوقف بشه. " بفرمایید. اینم توقف :)))

.
.
.

نزدیکِ غروب بود. وزیرِ جنگ همراه سه محافظِ چهارشونه‌ش با عجله قدم‌هایی بزرگ در طول مسیر سنگی برمی‌داشت و از ستون‌های رنگ‌آمیزی‌شده عبور می‌کرد. حیرانی و آشفتگی روی صورتش پیدا بود و هر سه محافظش با دقت اطراف رو تماشا می‌کردن. معمولا بیشتر از یک محافظ همراه خودش این طرف و اون طرف نمی‌برد اما شایعاتی که این اواخر به گوشش رسیده بودن، مو به تنش راست کرده بودن‌. چند تن از وزرا نیمه شب توی خواب دار زده شده بودن و تعدادی هم با بی‌رحمی سر از تنشون جدا شده بود. وزیرِ جنگ بعد از شنیدن این اخبار به خودش لرزیده بود و تمام اوراق و اسنادش‌ رو به وزیرِ خزانه سپرده بود تا براش مخفی کنه. وزیرِ خزانه رفیق سال‌های دورش‌ بود و هوشِ بالایی در پنهان‌کاری داشت. این بود که وزیرِ جنگ تصمیم گرفت به دوستش اعتماد کنه تا در امان بمونه‌.

جوِ قصر به طرز شگرفی تغییر کرده بود. هیچ ندیمه‌ای اطراف باغچه‌های گل حضور نداشت و سربازها قوی‌هیکل‌تر شده بودن. همه جا غرق سکوتی غیرعادی بود. سکوتی که خبر از حوادثی ناگوار میداد. بعد از ماجرای قاتل قلب که مدتی پایین گرفته بود، حالا قتل‌های جدیدی شروع شده بودن که تنها نیمه‌شب رخ میدادن و خونِ اهالی قصر رو بدون ذره‌ای رحم روی در و دیوار می‌پاشیدن.

قدم‌های سریع و بزرگِ وزیر اون رو به اقامتگاه وزیر خزانه رسوند که شب پیش قرار گذاشته بودن همو ملاقات کنن. وزیر جنگ اون قدر نگران شده بود که تصمیم گرفت اسناد رو از رفیقش پس بگیره و خودش جایی جدید قایمشون کنه. به این ترتیب امنیت خاطر بیشتری هم داشت.

به محافظین قدرتمندش دستور داد بیرون اقامتگاه منتظر بمونن تا برگرده.

پله‌ها رو بالا رفت، درب کشویی رو کنار زد و پا به داخل اتاقِ گرم گذاشت.

" کجایی سوجونگ؟ هنوز خوابیدی؟ واقعا بهت حسودیم میشه که همیشه این قدر خرفت و بی‌‌خیالی... یه قاتل کثافت توی این قصره و تو راحت می‌گیری می‌خواب- "

تختِ سوجونگ سرتاسر با خون پوشیده شده بود. لکه‌های درشت خون روی بالش، ملافه و روکش به جا مونده بودن و اثری از سوجونگ دیده نمیشد.

وزیرِ جنگ نفسش رو حبس‌ کرد و همون جا یخ زد.

" دنبالِ چیزی می‌گردی؟ "

" تو! "

صدای جدید باعث شد بچرخه. قامت مردی رو دید که با لباس‌هایی تیره و موهایی سیاه، روی میز کار سوجونگ نشسته و تماشاش می‌کنه. چشم‌هاش خالی و سرد بودن.

TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودیTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon