Go with I will find you by Ruelle🎵
Words: 2k
Vote: 97
Comment: 70حسِ این که چیزی روی شکمش راه میره، باعث شد بلافاصله قفلِ پلکهاش رو بشکنه و چشم رو به دنیای حقیقی باز کنه. نگاهش پرواز کرد و به حیوونی ریزجثه رسید که روی شکمش ایستاده و با دو چشمِ براق درست به صورتِ گیجِ جیمین زل زده. چند ثانیه زمان برد تا مغزِ خوابآلودِ شاهزاده تشخیص بدن اون چیزی که با دو پای کوچیک روی بدنش ایستاد یه سنجابِ خاکستریه.
" تو دیگه از کجا اومدی؟ "
جیمین حیرت کرده بود. بدنش رو با تکیه به آرنجهاش بالا کشید اما قبل از ثانیهی دوم، جایی روی پهلوش تیر کشید و با دهانی که ناگهان باز شد، بیصدا ضعف کرد. دوباره روی نرمیِ زیرش سقوط کرد و نالهای از حنجرهش بیرون پرید.
این زخم رو به یاد داشت. سنگهای تیز و خطرناکِ رودخونه باعثش شده بودن. همون لحظه که بهش صدمه زدن این درد آشنا رو از همون ناحیهی بدنش حس کرده بود.
فکر کردن به سرمایِ آب رودخونهای که احاطهش کرده بود، ذهنش رو با تهیونگ پر کرد. ببرش رو به خاطر آورد. حنجرهی سوزناک و گرمیِ اشکهاش رو. مرگِ جونگکوک درست مثل سایهای سیاه دوباره روی قلبش افتاد و کاری کرد ابرهای ماتم چهرهش رو بپوشونن.
" حدس میزدم یه فاجعه رو پشت سر گذاشته باشی، خب پس ماجرا این بود... " صدایِ جدیدی حواسش رو پرت کرد. جیمین از ذهنش بیرون کشیده شد و با حالتی هشیار، سرش رو چرخوند تا مالک این صدایِ آروم رو ببینه.
به مردی با شونههای پهن رسید که پشت به اون، جایی اون طرفتر ایستاده و دستهاش مشغول کارهایی هستن که جیمین نمیتونه ببینه. از کاسهها و مواد دور و برش میشد گفت در حال آماده کردن نوعی خوردنیه.
" تو کی هستی؟ " ترس جیمین رو فرا گرفت. به پهلوی سالم چرخید و تلاش کرد دوباره از جا بلند بشه. سنجاب خاکستری با جستی تند و سریع از روی بدنش گریخت و توی سوراخی همون اطراف فرو رفت.
" تکون نخور شاهزاده. زخم داری. "
جیمین هرگز این صدا رو نشنیده بود. نمیدونست کسی که پشت بهش ایستاده دقیقا کیه. حتی نمیدونست چطور سر از این کلبهی چوبی و شلوغ درآورده. آخرین چیزی که به خاطر میآورد گرمیِ نفسهایی بود که به گردن و صورتش میخوردن و فشاری که دور بدنش رو گرفته بود.
" گفتم تو کی هستی! " پرخاش کرد.
شاید همین لحن خشنش بود که بالاخره باعث شد اون غریبه به پشت سر بچرخه و صورتش رو برای جیمین آشکار کنه. دو چشمِ خوش فرم و تیره با دو لبِ درشت و سرخ! جیمین بازم نتونست چیزی در مورد اشنایی قبلیش با این مرد جوون به یاد بیاره.
" خودتو خسته نکن شاهزاده. ما قبلا ملاقات رو در رو نداشتیم. این اولین باره. به هر حال باید رسم ادب رو به جا بیارم. سئوکجین هستم... "
YOU ARE READING
TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودی
Historical Fictionنیمهی روح اون پسر، یک ببر بود! . . . . ژانر: تاریخی|افسانهای|معمایی|رمنس|اسمات با الهام از سریال زیبای The Untamed و Dark و همچنین، رمان مشهور The Husky and his white cat Shizun تکمیلشده✓ به قلم بلکاستار موزهی داستان که شامل موسیقی و فنارتها...