چهارم. فراخوانده‌شدن

355 163 89
                                    

«اون عوضی مسمومت کرد عزیزم. سیبی که توی مراسم ارباب لی برات انداخته بود، یه سیب مسموم بود. به محض این که برگشتیم قصر، خودمو رسوندم کتابخونه تا سر در بیارم چه نوع سمی بهت خورونده.»

جونگ‌کوک شقیقه‌ش رو ماساژ میداد و میون ملافه‌های نرم و روشن اقامتگاهش دراز کشیده بود. پارچه‌ی لباس روی سینه‌ش کاملا باز شده بود و برخلاف چند دقیقه‌ی پیش، حالا دیگه نفس نمی‌زد. بدنش آروم شده بود اما تنش ذهنش نه.

به صدای چه‌پیون گوش سپرده بود. محافظ سومش که نسبت به دوبرادر عضله‌ایش، کمی ریزنقش‌تر بود. هدبندی مشکی دور پیشونیش بسته بود و موی تیره رنگش کمی شلخته به نظر می‌رسید. موی کوتاه انتخاب خوبی برای محافظ به شمار میومد. یه محافظ هر قدر موی کمتری داشته باشه، سبک‌تر و چالاک‌تر مبارزه می‌کنه‌. در نتیجه هر سه قل با موی کوتاه و مجعد بزرگ شده بودن. در حالی که هدبندهایی رنگی به سر داشتن. رنگ هر هدبند رو استاد تهیونگ انتخاب کرده بود‌. زرشکی برای چه‌سون؛ چون خشمش سریع طغیان می‌کنه. سورمه‌ای برای چه‌مون؛ چون روی احساساتش کنترل خیلی خوبی داره. و سیاه برای چه‌پیون؛ چون عاشق مطالعه‌ی انواع سم و زهره.

چه‌پیون در حالی که چیزی توی جام مسی می‌ریخت و هم می‌زد، ادامه داد: «این نوع سم رو توی هیچ کتابی پیدا نکردم. در نتیجه نمی‌دونم قراره چه تاثیری بذاره. اما یه پادزهر درست کردم. این پادزهر روی هشتاد درصد سم‌ها جواب میده. نه کاملا، اما می‌تونه اثرش رو کمتر کنه سرورم.»

همین که سر چرخوند تا جام مسی رو توی دست جونگ‌کوک بذاره، منظره‌ی صورت مچاله و دندون‌های چفت‌شده‌ی جونگ‌کوک ساکتش کرد. نگران شد. دوباره از اسم صمیمانه‌ای استفاده کرد که راز بین خودش و جونگ‌کوک بود: «کوک؟ حالت خوبه؟»

«چیزی نیست... همون درد همیشگیه.»

«نیمه‌ی روح؟»

امپراتور جوان با موی بلندی که تا پایین گردنش رشد کرده بود، سری تکون داد. برخلاف سون و مون، پیون از چیزای بیشتری باخبر بود. می‌دونست که جونگ‌کوک چطور متولد شده. حتی از ریشه‌ی سردرد‌های همیشگی جونگ‌کوک هم باخبر بود‌.

وقتی امپراتور ده سالش شد، این سردرد‌ها برای اولین بار به سراغش اومدن. گاه و بی‌گاه میومدن و می‌رفتن‌ تا وقتی پونزده‌سالش شد و حس کرد تحمل این درد از توانش خارجه. پس تهیونگ تصمیم گرفت از سئوکجین کمک بخواد. از اون جایی که سئوکجین قابلیت ارتباط با خدای طبیعت رو داشت، تونست ریشه‌ی این سردرد‌های کلافه‌کننده رو پیدا کنه. جونگ‌کوک هنوز حرف‌های اون مرد رو به یاد داشت که به هیونگ‌ها گفته بود:

«این سردردها به نحوه‌ی تولدش مربوطه. اون در ازای پیشکش شدن دو قدرت به زندگی برگردونده شده پس اثراتی از اون قدرت‌ها رو درون خودش داره. این سردرد مربوط به نیمه‌ی روحشه. نیمی از روحش در تلاشه به شکل حیوانی آزاد بشه اما از اون جایی که خون یک بال‌دار رو نداره، این اتفاق نمی‌افته. این نیمه‌ی روح زندانی به سردرد ختم میشه. تا روزی که نتونه آزادش کنه، باید با این درد کنار بیاد. و احتمالا هرگز نتونه آزادش کنه چون یه بال‌دار کامل نیست.»

TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودیWhere stories live. Discover now