چهاردهم. ادای احترام

1K 326 382
                                    

نامجون لباسِ شاهزاده رو به آهستگی کنار زد. انگشت‌های پاش کمی‌ ورم کرده بودن و دو پاش رو با بی‌حالی روی تخت رها کرده بود. نگاهِ پزشک به طرف بالا رفت. پلک‌های نیمه‌باز و سنگین شاهزاده رو دید و نگاه خسته‌ای رو که تلاش داشت روی اون باقی بمونه: " پاهامو حس‌ نمی‌کنم نامجون، مجبورم کرد تمام راهو با پای پیاده دنبالش برم. "

پزشک سری تکون داد و دوباره به انگشت‌های متورم جیمین نگاه کرد. با حرکاتِ ملایمی، وضعیت دردناک بودنشون رو بررسی کرد. نگاهش مدام بین پا و چهره‌ی جیمین گردش می‌کرد تا شدت دردناک بودن هر قسمت رو متوجه بشه. اخم بین ابرو و ناله‌ی آهسته‌ی شاهزاده که از میون لب‌هاش فرار می‌کرد، کمک می‌کردن زودتر تشخیص بده.

" یه ماساژ و شستشو با آب گرم برای بهتر شدنتون، عالیه. حتی کمک می‌کنه راحت‌تر بخوابید. "

جیمین با همون صدای مَنگ و خسته، جواب داد: " آره... به دستای تو اطمینان دارم نامجون. "

نامجون جلوتر رفت. بدنش رو روی تخت تکون داد و درست زیر پایِ شاهزاده قرار گرفت. دو پای پسرِ برهنه رو روی ران‌هاش گذاشت تا آهسته ماساژشون بده. جیمین وقتی به اقامتگاهش رسید، لباس‌ها رو از خودش جدا کرد و توی تخت خزید. به قدری‌ خسته و کوفته بود که به کل یادش رفت از ندیمه بخواد نامجون رو بیاره. هرچند کمی بعد که چشم باز کرد، پزشک محبوبش رو بالای سرش دید که در سکوت نبضش رو چک می‌کنه و به صورتش چشم دوخته.

نامجون برای بیدار نگه داشتن شاهزاده، به حقه‌ی سوال کردن متوسل شد: " روزتون چطور گذشت؟ "

" افتضاح! "

نامجون به ندیمه‌ی توی اتاق اشاره کرد تا مقداری آب گرم تهیه کنه. سر سمت جیمین خواب‌آلود چرخوند: " چرا؟ "

" تصور کن یه عوضیِ بداخلاق مجبورت کنه از کوهِ به اون بلندی بالا بری. وقتی جونت در اومد، بهت دستور بده بری تیرایی رو که این ور و اون ور انداخته، واسش جمع کنی و بذاری توی کوله. "

نامجون کارش رو با مالشِ مچ پایِ گرمِ شاهزاده شروع کرده بود. در همون حال، با دقت به صدای پسر گوش می‌داد.

" باید بهش اعتماد کنین سرورم. این معلم از طرف ملکه تایید شده. "

" می‌دونم. به همین خاطر تمامِ مدت تحملش کردم. البته وقتی برادرش اونجا بود، تحمل کردنش راحت‌تر بود. "

" برادرش؟ "

" اسمش‌ جونگ‌کوک بود. راستش حرف زدن با اون خیلی آسون‌تر از تهیونگ بود. تمامِ مدت مراقبم بود. یه جورایی منو یاد تو انداخت. "

" مشتاقم این پسرو ملاقات کنم. "

" قبلا دیدیش.‌ "

نامجون حالا دو انگشتش رو روی سینه‌ی پای جیمین می‌کشوند: " یادم نمیاد... "

TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودیWhere stories live. Discover now