29

4.8K 558 167
                                    

-به نظرت دیدن دوماد تو کت و شلوار دومادی ام مثل دیدن عروس تو لباس عروس بدشانسی میاره?

زین با چشم گرد شده به اون موجود ظریف و مشوش نگاه کرد:

-لویی باورم نمیشه تو اینو داری میگی… اینا یه مشت خرافاته

لویی چشم های مرددش رو از توی آینه ی قدی به زین دوخت که توی اون کت و شلوار ذغالی فوق العاده به نظر میرسید.

-خرافاتی نیستم زین ولی باور کن جرئت هیچ ریسکی رو ندارم دیگه

زین بهش لبخند آرامبخشی زد و دست هاش رو روی شونه هاش گذاشت.

-نگران نباش… شما قوی این… چیزی پیش نمیاد اگرم بیاد شما از پسش بر میاین… حالا بگم بیاد تو?

لویی چشم هاش رو بست و نفس عمیقی کشید.

-اره

زین خنده ریزی کرد و از اتاق بیرون رفت و به لیام که پشت در منتظر ایستاده بود لبخند زد:

-بگو بیاد بره تو… رضایت داد…

لیام با قدم های تند و بلند به سمت اتاق اونور راهرو دویید و وارد شد.

-پاشو برو تو… منتظرته

هری که روی مبل چستر زرشکی رنگ کنار رگال لباسها نشسته بود سرش رو با شدت بلند کرد.

-جدی?

لیام بلند خندید و سرش رو تکون داد… هری بی معطلی از اتاق بیرون رفت و جلوی چشم های متعجب لاتی که حالا اومده بود  و کنار زین ایستاده بود وارد اتاق لو شد و در رو بست.

-این چش شد یهو?

لاتی پرسید و به زین نگاه کرد… زین که منتظر بود لیام از اتاق بیرون بیاد جواب داد :

-لویی میگفت قبل از مراسم دیدن هم دیگه شگون نداره و این چرت و پرتا

اومد… بالاخره بیرون اومد و اینبار زین تونست یک دل سیر نگاهش کنه،تمام روز منتظر بود تا مسئولیت های ساقدوش بودنشون تموم بشه تا دوست پسرش رو خوب دید بزنه.

لاتی هم نگاهش رو سمت لیام کشید و با دیدنش سوتی و هیجان زده گفت:

-وااااااو… کاپل گولز… شما باهم ست کردین… شما هات ترین زوجی هستین که دیدم

لیام خندید و چند قدم نزدیک شد و موهای لخت لاتی رو بهم ریخت خندید .

-توام خوشگل شدی سوییتی

واقعیت این بود که با جیغ و داد و ذوق لاتی برای خودش و زین ،لیام مطمئن شده بود که لاتی واقعا هیچ چشمی به زین نداره و الان میفهمید زین چرا انقدر با لاتی خوب برخورد میکرد… اون دختر خیلی شیرین بود.

لاتی متوجه نگاهای خیره ی زین به لیام و کلافگی لیام شد و خب فهمید که وجودش اضافست پس با بهونه ی سر زدن به دوقلو ها از اونجا دور شد.

light it up and fall in love •|ziam|• COMPLETEDWhere stories live. Discover now