light it up and fall in love •|ziam|• COMPLETED

9

Plz listen to :
Sam smith _Make it to me

وقتی از استخر بیرون اومدن اونقدر خسته بودن که قرار خرید هدیه کریسمس رو به فردا موکول کردن و هر کدوم یه جا ولو شدن.

هری روی کاناپه دراز کشیده بود و لویی هم کاملا روی اون پهن شده بود.

لیام روی مبل دو نفره به سختی دراز کشیده بود و زین هم پتو پیچ روی دشکچه های جلوی شومینه دراز کشیده بود.

بعد از ظهر بود ولی هوا تقریبا تاریک شده بود و این به خاطر زمستون بود.

جعبه های پیتزای روی میز و قوطی های خالی آبجو نشون میداد که اون چهار نفر چقدر سیر شده بودن و باز نگه داشتن چشم ها تو اون موقعیت سخت ترین کار دنیا بود.

                            ⬛⬛⬛

اولین کسی که از صدای در بیدار شد زین بود .
نگاه خواب آلودش به ساعت بالای شومینه افتاد.
11

لعنتی اونا خیلی خوابیده بودن.

همونطور که سمت در میرفت با مشت و لگد بقیه رو هم بیدار کرد.

-چقد خوابیییی…

با باز کردن در حرف توی دهنش ماسید…
نه… امکان نداشت… اون هنوز خواب بود و الانم داشت خواب میدید… اره همینه

-دی جی مالیییییک

جیغ دختر روبه روش کاملا بهش فهموند که خواب نیست.. ولی اگه خواب نبود پس چطور الان پشت در مدل مورد علاقش… کسی که زین شدیدا پیگیر اخبارش بود ایستاده بود?

دختر با ذوق دستش رو روی دهنش گرفته بود و حرف میزد و البته که زین نصف حرفاش رو نفهمید:

-واااو… خدابتلزنابی… دی جی مالیک… تو اینجا… حلتوزبلدذطزون

زین دلش میخواست بفهمه چی شده که بلا حدید الان دم در این خونست.

ولی تنها کاری که تو اون لحظه انجام میداد ایستادن جلوی در با چشمای گرد و پف دار و لب های نیمه باز بود.

-اوه تو رسیدی

بالاخره با صدای لیام به خودش اومد،لیام دختر رو تو آغوش گرفت و فرانک هم همراه چمدون صورتی رنگی از کنارشون رد شد و سمت طبقه ی بالا رفت.

زین همونطور که یک دستش به در بود و نصف موهاش توی چشم راستش ،دیدش رو مختل کرده بود،صحنه ی بوسیده شدن لب های لیام توسط بلا رو دید و دهنش از قبل بازتر شد.

هری که از صدای بلا متوجه اومدنش شده بود با تعجب خودش رو دم در رسوند .

به زین نگاه کرد که چطور با ناباوری به لیام و بلا نگاه میکرد… و در که همچنان باز بود.

فرانک که چمدون بلا رو توی اتاق لیام گذاشته بود بدون حرف از خونه بیرون رفت و در رو هم پشت سرش بست.