6

5.1K 728 342
                                    

-هریییی… وااای… هری

لویی بود که جیغ میزد و دست هری رو از کتفش جدا میکرد،هری که داشت همونطور که از در خونه بیرون میومد با لیام هم راجع برندی که قصد داشت تاسیس کنه حرف میزد حرفش رو قطع کرد و چشماش رو چرخوند :

-بله سوییتی… بله لو?

لو بدون توجه به لحن بیچاره ی هری جایی رو با دستش نشون داد و دوباره جیغ زد:

-هری… اون دی جی مالیکه… هری اوناهااااش

هری که زین رو کنار در دوتا خونه اونور تر دید بی توجه به ادامه ی حرفش با لیام دست لو رو گرفت و درحالی که اونو با خودش سمت زین میکشید گفت:

-دیگه اینجا میشه با این لعنتی عکس گرفت

هری به هیچ عنوان شبیه کسی نبود که میلیون ها نفر میشناختنش و هرجا رو که نگاه میکردی فن پیج هاش دیده میشد.

اون حتی برای عکس گرفتن با یک دی جی نه چندان معروف هم ذوق میکرد.

اون همیشه شوق داشت… اون زندگی رو با همه چیزاش دوست داشت… دیگه سوالی میموند که چرا همه ی اطرافیانش عاشقش بودن?

لیام در خونه رو قفل کرد و پشت سر اون دوتا راه افتاد،هرچی نزدیک تر میشد چهره ی پسری که با مهربونی و لبخند بزرگش دستش رو دور شونه ی هری و لویی انداخته بود و عکس میگرفت آشنا تر و واضح تر میشد.

*نه نه نه… امکان نداشت… مگه اون لعنتی تعمیرکار باشگاه نیست? اینجا چه غلطی میکنه… راستی…لو گفت دی جی مالیک… دی جی ?… اون همون دی جی هون کلابه?
اینجا چه خبره? *

بین راه ثابت ایستاده و با خودش فکر میکرد و به اون سه تا نگاه میکرد که با هم میگفتن و می خندیدن.

با صدای هری که اسمش رو صدا میکرد به خودش اومد.

نگاهش به زین افتاد که با قیافه ی وا رفته ای نگاهش میکرد.

هری دوباره صداش زد ،بدون اینکه نگاهش رو از زین بگیره نزدیکشون شد

-لیام شناختی? دی جی مالیک… دی جی هون کلاب… همون کلابی که…

-شناختم… هی مالیک

وسط حرف لو پرید و دستش رو جلوی زین آورد،زین دستش رو گرفت ،لیام اون رو به هوای یه بغل مردونه نزدیک خودش کشید و کنار گوشش جوری که فقط خودشون دوتا بشنون گفت:

-مشکل کوچیک اون پایینت حل شد?

زین حس میکرد همین الان میتونه فک اون موجود عوضی رو خورد کنه.

ولی زین همیشه خود دار بود پس فقط با تمام قدرتش دست لیام رو فشار داد و خیلی آروم کنار گوش لیام لب زد:

-راستش نه… فک میکنی بتونی برام حلش کنی ?

لیام که انتظار این جوابو نداشت خودش رو عقب کشید و با پوزخندی که روی لبش نشسته بود فشاری به دست زین آورد که استخوناش صدا داد و بعد دستش رو ول کرد.

light it up and fall in love •|ziam|• COMPLETEDWhere stories live. Discover now