5

5.3K 744 170
                                    

-خب کجا میبریمون?

نیک از زین که پشت فرمون بود پرسید.

خوب بود که امروز ماشین رو از نایل گرفته بود و حالا میتونست راحت تا کلاب برونه.

-جایی که توش کار میکنم... هون کلاب
-چی?

دمی و نیک با صدای بلند پرسیدن ،دمی خودش رو از بین دوتا صندلی جلو کشید و هیجان زده گفت:

-نگو استریپری?

-بهم میاد باشم?

زین گفت ،قبل از اینکه با صدای بلند بخنده.

دمی بدون اینکه عقب بره گفت:

-یکم کوچولو هستی ولی به به همون اندازه ام هاتی

زین نگاهی به نیک که با قیافه ی پوکر به دمی نگاه میکرد انداخت:

-نه من دی جیم... ولی اگه قرار باشه کسی استریپر باشه فک کنم نیک برای این کار هات تر باشه

گفت و دوباره خندید. نیک مشت آرومی روی شونش کوبید و خندید.

دمی خودش رو جلو کشید و محکم گونه ی نیک رو بوسید:

-اصلا... این فقط مال خودمه... خود خودم

لبخند عمیقی رو لب زین نشست ولی کسی توی قلبش نبود تا ببینه یکم هم حسادت چاشنی لبخندش بود.

بعد از اینکه از خانوادش که بعد از مهاجرت تو چشایر ساکن شده بودن جدا شده بود تا به لندن بیاد میشه گفت به جز نایل هیچکس محبت واقعی نسبت بهش نشون نداده بود.

مگه با خودش تعارف داشت?... اره زین احساس میکرد محبت کم داره خیلی هم کم داره... کمبود کسی که بی منت عشق خرجش کنه عجیب توی زندگیش حس میشد.

شیشه سمت خودش رو پایین کشید و سیگارش رو روشن کرد و پاکت رو سمت نیک و دمی گرفت:

-اوه کامان من ورزشکارم زین

دمی گفت و با خنده دست زینو پس زد.

نیک مچ زین رو گرفت و یکی از سیگارای توی پاکت رو بیرون کشید و روی لبش گذاشت.

دمی با تعجب صداش زد:

-نیک?

نیک سیگارش رو با فندک زین روشن کرد و شونه اش رو بالا انداخت:

-یه شبه لاو سخت نگیر

دمی روی شونه ی زین کوبید و به سختی پاکت رو از دستش قاپید :

-منم میخوام پس

زین فندک رو هم پرت کرد عقب و با دست آزادش شونش رو مالید:

-شونه ی بیچاره ی من

ماشین رو توی پارکینگ مخصوص کارکنان پارک کرد .

از در پشتی وارد شدن ،نیک و دمی میرفتن تا توی سالن بایستن که زین دستشونو گرفت و با خودش روی سکویی برد که دستگاها روش قرار داشت... سکوی دی جی مالیک( ملک)

light it up and fall in love •|ziam|• COMPLETEDWhere stories live. Discover now