لیام یک ساعت قبل از اینکه زین بیاد حموم بود و بعد از اومدن یادش رفته بود تا در حموم رو ببنده پس خیلی راحت زین به بغل، وارد حموم بزرگش شد.

امشب شب لیام بود نه?

زین منگ رو روی در بسته ی توالت نشوند و سمت دوش حموم رفت و آب سرد رو باز کرد.

زین سرش رو به دیوار پشت سرش تکیه داده بود و هنوز لبخند کم رنگی لبهای حالت دارش رو فرم داده بود.

مگه اون چقدر خورده بود?

لیام دوباره طرفش برگشت و دستش رو گرفت و بلندش کرد .

یک قدم سمت دوش برداشتن،زین عق کوچیکی زد ولی چیزی بالا نیومد ولی به جلو دولا شد.

لیام زیر بغلش رو گرفت:

- نایل کودن و اون کله سفید احمق کجا بودن که تو انقدر خوردی?

صداش آروم بود پس جوابی در پی نداشت نداشت.

تو قدم بعدی زین نگاهش به دوش باز افتاد و با اخم مثل بچه های تخس خودش روی روی زمین کوبید و نشست.

-دوش نمیخوام

لیام که هم از حال خودش کلافه بود هم از حالت های کیوت اون پسر بچه خندش گرفته بود با لحنی که خنده توش موج میزد ،زیر بغل زین رو گرفت و گفت:

-پاشو بچه… حالت بده

زین خودش رو سنگین کر و دست لیام رو پس زد.

-ن… نخیر… خوبم… من… عالیم

لیام بلندتر خندید :

-اره… معلومه که خوبی… انقدر حالت خوبه که همین چند دقیقه پیش داشتی مجبورم میکردی باکسرت رو از تنت در بیارم

کاش کسی بود که به لیام بگه زین مست ،مثل لیام مست ،همه چیز رو فراموش نمیکنه.

زین با همون چشم های خمارش ،حالت شیطونی به خودش گرفت:

-خب…کی… جلوت… رو گرفت?

چشم های لیام درشت شد و خنده اش رنگ ناباوری گرفت.

وقتی دید زین هیچ جوره راضی به دوش گرفتن نمیشه چاره جز گول زدنش پیدا نکرد.

-خب… میخوای... دوست داری الان درش بیارم?

سعی کرد لحنش وسوسه انگیز باشه،خب موفق بود.
زین خودش رو لوس کرد:

-هـــــوم

لیام فکر کرد چقدر دلش میخواست الان زین مست نبود یا اگه بود حداقل مال خودش بود تا میتونست خودش رو راضی کنه که کاری که زین میخواد رو براش انجام بده.

لیام عقب عقب رفت و زیر دوش ایستاد ،نفسش از سردی آب بند اومد.

مجبور بود تحمل کنه،سعی کرد صداش به خاطر قطره های سردی که روی بالاتنه ی لختش فرود میاد نلرزه:

light it up and fall in love •|ziam|• COMPLETEDWaar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu