-واااااو

تنها صدایی بود که از زین بعد از چند دقیقه در اومد.
هری بلا رو بوسید و خوش آمد گفت و سمت زین برگشت:

-هی پسر تو خوبی?

زین سرش رو تکون داد:

-بلا حدید

بلا شونه ی هری رو تکون داد :

-دی جی مالیک

هری از خنگی اون دوتا خندید و دست زین رو گرفت و نزدیک تر کشید.

-خب فک کنم باید توضیح بدم… اممم… زین این بلاست خب از اونجایی که اسمشو میدونی پس میشناسیش… ولی اون دوست دختر لیامه…

زین که انگار تازه از خواب بیدار شده بود نگاهش روی لیام چرخید:

-تو دوست پسر بلا حدیدی?

زمزمه کرد… لیام دستی پشت گردنش کشید:

-هممم… اره?

اون هم زمزمه کرد.

زین دوباره به هری نگاه کرد:

-لعنتی… تو مدل مورد علاقمی

زین با چشم هایی که بیش از حد گشاد شده بود و هیجانی که از دستش خارج شده بود گفت :

خب البته این اصلا برخوردی نبود که لیام و هری انتظارش رو داشتن .

بلا دوباره دستش رو روی دهنش گذاشت:

-تبزرزیسسبط… دی جی مالیک

شاید بلا متوجه نبود ولی این تنها کلمه ای بود که از ثانیه ی اول ورودش گفته بود.

طاقتش طاق شد… خودش رو تو بغل زین که شاید نیم یا نیم اینچ ازش کوتاهتر بود انداخت

-گااااد… باورم نمیشه… تو دی جی محبوبمیییی… خیلی سعی کردم باهات عکس بگیرم ولی نتونستم بیام پشت استیج… واو و حالا تو اینجایی

بلا خیلی سریع همه ی حرف هاش رو زد .

زین که حالا باورش شده بود اون خودشه و هم اینکه احساس غرور میکرد که دی جی مورد علاقه ی مدل مورد علاقشه دستش رو دور بدن اون دختر حلقه کرد و فشارش داد.

واقعیت این بود که بلا از اولین باری که به هون کلاب رفته بود ،شاید یک سال پیش ،اون زمانی که لیام رو نمی شناخت… روی زین کراش داشت و ببین چی شد… اون حالا توی بغلش بود.

لیام با بهت به اون دوتا که خیلی سخت هم رو تو آغوش گرفته بودن نگاه میکرد و کی گفته که وضعیت هری از اون بهتر بود.

بلا و زین شبیه دوقلوهایی شده بودن که از بدو تولد باهمن...

بلا دستش رو دور بازوی زین حلقه کرده بود و با خودش سمت هال میبرد... کاملا بی توجه به دوتا پسری که دم در ایستاده بودن.

light it up and fall in love •|ziam|• COMPLETEDМесто, где живут истории. Откройте их для себя