⚠️سلام!
بچهها ویوهای پارت قبلی که به آبان مربوط بود نصف ویوهای پارت آخره پس حدس زدم خیلیهاتون یه پارت رو جا انداختین چون نوتیفش برای خودم هم نیومد. این پارت ادامهی پارت july هست پس لطفاً چک کنید و اگه اون پارت رو نخوندید اول بخونید و بعد برگردین.آبان:
-دارم منفجر میشم!
متین-حالت بده؟
-نه. یعنی آره. میشه یکم بشینیم؟
متین-البته. آتیش بازی به زودی شروع میشه بریم اونجا بشینیم؟
و با انگشت چمنهای حاشیهی حریم رودخونه رو نشون داد، جایی که یه عالمه زوج دیگه نشسته بودن و منتظر شروع آتیش بازی بودن.
-باشه بریم.
با هم یه گوشهی خشک پیدا کردیم و کنار هم نشستیم. بالون آرزوها و خریدهامون رو کنارم گذاشتم، یه عالمه چیز خوشمزه تو فستیوال بود پس من یه عالمه واسه ماهان و ستاره و آذر و خورشید خریدم تا بعداً بهشون بدم.
متین-بهتری؟
-اوهوم. خیلی خوردم.
متین خندید-وقتی غذا میبینی همه چیز رو فراموش میکنی.
-آخه خوشمزست!
متین-گونههات گل انداخته، مست که نیستی نه؟
-معلومه که نه! شراب آلوشون خیلی خوش طعم بود ولی زیاد نخوردم.
متین-خوبه.
-خوشحالی مست نیستم؟
متین-مسئله این نیست، فقط اینجا جای مناسبی نیست.
یه نگاه به دور و اطرافم انداختم، معلومه که حق نداشتم همچین جایی مست کنم!
-حق باتوئه، فکر کنم این مامان بزرگ و بابا بزرگها خیلی عصبانی شن اگه یه آدم مست فستیوالشونو بهم بزنه.
متین-آره عزیزم. وقتی برسیم کلبه اگه دلت خواست میتونی مست کنی.
-هوم، نمیخوام.
متین-واقعاً؟
-آره. میخوام کاملاً هوشیار از کنارت بودن لذت ببرم.
متین لبخند زد و دستمو تو دستش قفل کرد. خودمو به سمتش کشیدم و سرمو رو شونهاش گذاشتم و در گوشش پچ پچ کنون گفتم-متین؟
مثل خودم آروم جواب داد-جونم؟
-دورمون خیلی شلوغه.
متین-خودم میبینم عزیزم.
-آخه دلم میخواد ببوسمت.
متین یکم به دور و برمون سرک کشید و آروم مثل خودم گفت-فکر نکنم بشه، آخه بچههام هستن.
لبام آویزون شدن و به دوتا بچههای که جلومون یورتمه میرفتن چشم غوره رفتم. متین خندید و گفت-برسیم خونه واست جبران میکنم.
YOU ARE READING
dandelions
Romanceسلام به همگی❤ this is a bl story, let's enjoy it. All the characters are created by myself. The rules of my world are imaginary and not everything is supposed to go according to reality. I hope you like it. love you all. paria این داستان بی ال هست. ...