fish in a birdcage

113 23 30
                                    

متین:

یه نگاه به ساعت انداختم، خوشبختانه به موقع رسیده بودم. قبل اینکه وارد رستوران بشم یه نگاه به رفلکس خودم رو در انداختم و بعد رفتم داخل. خیلی زود آبان و ماهان رو پیدا کردم. کنار هم نشسته بودن و ماهان داشت موهای آبان رو مرتب میکرد. این دو نفر جداً کنار هم کیوت بودن، تحت تاثیر همین با لبخند رو لبم جلو رفتم. آبان زودتر متوجه من شد. سریع دست ماهان رو از روی موهاش کنار زد و در حالی که لبخند میزد بلند شد.

-سلام.

ماهان با بی میلی سلام کرد، از وقتی آبان گفته بود میخواد کاری کنه حسودیم شه و فهمیده بودم منو به چشم رقیب میبینه خیلی خوشحال بودم. خودم خوب میدونستم آبان چقدر دوستش داره و اینکه کنار من احساس خطر و ناامنی میکرد مایه خوشحالی بود چون این یعنی منم یه شانسی پیش آبان دارم.

آبان-سلام!

به آبان که میز رو دور زده بود تا جلوم بایسته لبخند زدم. بر خلاف همیشه از رنگ‌های روشن استفاده کرده بود و استایلش نسبت به همیشه متفاوت بود.

-سلام عزیزم.

آبان باهام روبوسی کرد، فشار دستاش دور کمرم هرچند کوتاه خیلی دوست داشتنی بود.

-خوبی عزیزم؟

آبان-اوهوم. بشین!

و صندلیمو برام عقب کشید. مرد کوچیک من یه روی جنتلمن هم داشت؟!

-ممنونم عزیزم.

و نشستم. بر خلاف انتظارم آبان خودش کنارم ننشست و رفت روبروم کنار ماهان نشست. به روی خودم نیاوردم و پرسیدم-خوبین پسرا؟

ماهان با بی میلی یه هوم ساده گفت اما آبان شروع کرد به حرف زدن و گفت-خوبم‌ ممنون. تو خوبی؟ همه چیز خوبه؟

-آره همه چیز مرتبه، استایل جدیدت چقدر بهت میاد.

مشخص بود از اینکه متوجه شدم خوشحال شده، توجه ماهان هم جلب شد.

ماهان-دیدی گفتم بهت میاد!؟

آبان-نگفتم بهم نمیاد! فقط زیاد شبیه من نیست.

-راحت نیستی؟

آبان-دارم بهش عادت میکنم.

-هرچی بپوشی بهت میاد، خودتو بابتش اذیت نکن.

آبان لبخند زد.

ماهان-معلومه که هر چی بپوشه خوشگله! آبانه‌ها!

سر تکون دادم و تائید کردم-واقعاً خیلی خوشگله.

ماهان عقب نکشید-خیلی هم خوشتیپه!

دوباره تائید کردم-دقیقاً. هم خوشگله و هم خوشتیپ.

ماهان-و خیلی ارزشمنده!

آبان-هی! خودم اینجا نشستم یجوری حرف نزنید انگار نیستم.

اهمیتی به اعتراضش ندادم، زل زدم تو چشماش و با لبخند گفتم-انقدر ارزشمنده که امیدوارم لیاقتش رو داشته باشم.

dandelionsWhere stories live. Discover now