scenery

104 25 19
                                    

آبان:

خوب شدم، خوبم، لباسام خوبن، ازم خوشش میاد! نه، من یه بیریخت به درد نخورم!

کلافه گوشیمو برداشتم، خوب میشد یکم آرومم کنه. شماره‌ی متین رو گرفتم. بعد از یکم جواب داد.

متین-جونم عزیزم؟

-سلام.

متین-سلام، کجایی؟ دیر کردی.

-تو پارکینگم.

متین-خب چرا نمیای بالا؟

-چون خجالت میکشم.

متین-اوه آبان، باور کن میا خیلی دختر خوبیه و راحت با همه دوست میشه و ارتباط برقرار میکنه، لازم نیست ازش بترسی‌.

-نه این طور نیست، یه کاری کردم...

متین-هر چی که هست مطمئنم داری بزرگش میکنی‌. حالا بگو برام.

-به عنوان کادو واسه میا کاستوم بن تن گرفتم.

متین-میدونم عزیزم خودم سایزشو بهت گفتم.

-خب یه فکری به سرم زد که اون موقع خوب به نظر میرسید اما الآن یهو احمقانه به نظر میرسه.

بعد از یه مکث کوتاه پرسید-چی پوشیدی؟

ازینکه انقدر راحت منو میفهمید و حدس میزد خوشم نمیومد!

-مثل کوین لباس پوشیدم. گفتم شاید اگه شبیه یکی از شخصیت های بن تن باشم بیشتر ازم خوشش بیاد.

متین ساکت موند، داشتم میترسیدم که پرسید-مگه لباس کوین شلوار جین و تیشرت سیاه ساده نبود؟

-دقیقاً همینارو پوشیدم.

متین خندید-عزیزم اگه تو هالویین با این لباس بری بیرون هیشکی نمیفهمه لباس کیو پوشیدی.

-میا که میدونه.

متین-و این خوشحالش میکنه، بهت قول میدم. حالا زودتر بیا که دل تو دل میا خانوم نیست که دوست باباییشو ببینه.

-نباید زنگ میزدم.

متین-یه لحظه صبر کن.

و بعد از چند ثانیه آروم گفت-باید زنگ میزدی، من دلم میخواد هرچی تو فکرت میگذره رو بدونم، اگه مشکل جدیه با هم حلش کنیم و اگه نه آرومت کنم. این یکی حتی مشکل حساب نمیشه!

-از بس که احمقانه‌اس!

متین-نیست، بامزه‌است نه احمقانه‌.

-بامزه در واقع محترمانه‌ی همون احمقانه‌است.

متین-آبان؟ خیلی استرس داری؟ میخوای کنسلش کنم؟

-چی؟ چرا؟

متین-انگار خیلی استرس داری واسه همینه که دنبال بهونه‌ی الکی میگردی خودتو اذیت کنی!

اوکی حقیقت داشت.

-دارم میام بالا.

متین-میبینمت.

dandelionsWhere stories live. Discover now