crying out

427 55 74
                                    

سرم درد میکنه... هرچی تو معده‌امه بالا و پایین میره. و صدای تلق و تولوق وسایل و قدم زدن، داره اعصابمو بهم میریزه!
چشم‌هامو باز کردم و با اعصاب خورد و داغون پتو رو از روی خودم کنار زدم.
تنها کسایی که رمز در رو داشتن ستاره و آبان بودن. خودمو به منبع صدا که ستاره بود رسوندم و پرسیدم-چه خبرته؟
ستاره که تا کمر تو یکی از کابینت‌ها خم شده بود جواب داد-چقدر پررویی! جای تشکرته؟
-چرا؟ چیشده؟
ستاره-خدای من. هنوز خوابی؟
-سرم درد میکنه.

ستاره دستمو گرفت و منو کشید تو سرویس بهداشتی، آب رو باز کرد و به زور صورتمو شست.
-نکن... آخ چیکار میکنی؟
ستاره-حالا بهتر شد! امروز خونه‌ی حاج‌بابا دعوتیم و نمیشه نباشی! برات حلیم خریدم، برو دسشویی و بعد بیا صبحونه بخور تا بریم.
حتی نیازی نبود بپرسم مجبورم یا نه؟ و یا اینکه چونه بزنم که نمیخوام برم. این مهمونی شوخی نداشت و من بدترین زمان ممکن رو برای بهم زدن با اکس دیوونه‌ام انتخاب کرده بودم.

از دسشویی اومدم و نشستم پشت میز و یه عااالمه شکر ریختم تو حلیم و هم زدم.
ستاره یه صندلی کشید بیرون و نشست روبروم و پرسید-خب؟ چیشده؟
-چیزیم نیست.
ستاره-چشمات دارن کور میشن‌. باز تا صبح نشستی انیمه دیدی؟
-نه.
ستاره-پس چی؟
قاشقمو کوبیدم تو کاسه و غر زدم-میخوای کوفتم کنی؟
ستاره عصبانی شد و با انگشت کوبید تو پیشونیم-چته باز؟ حرف بزن!

با دست پیشونیمو مالیدم و گفتم-تو چته؟ چرا میزنی؟
ستاره-گریه کردی؟
لب گزیدم و چیزی نگفتم.
ستاره-آره؟ باز اون پسره کاری کرده؟
نمیخواستم جواب بدم پس پرسیدم-از تو چه خبر؟ اسم دوست پسرت چی بود؟
متوجه شد و ادامه نداد-باهاش بهم زدم!
از خونسرد بودنش جا خوردم-چرا؟
بیخیال گفت-خیلی گیر میداد! به تو چه که من چی پست و استوری میکنم و با کی حرف میزنم!؟ من وایمیسم از تو حرف بخورم؟ گوزو.


-کار خوبی کردی.
ستاره-خب، تو چی؟
قبل اینکه جلو خودمو بگیرم گوله‌های اشک از چشام سرازیر شدن-باهام بهم زد.
ستاره اومد جلو بغلم کرد.
ستاره-هیش... چیزی نیست عزیزم... خوشحالم برات.
غر زدم-مسخرم کردی..؟
ستاره-نه عزیزم، تو با اون خوشحال نبودی و فقط اذیتت میکرد. چند هزار بار بهت گفتم باهاش بهم بزنی؟ خب الآن تموم شد. معلومه خوشحالم برات.
-اه میدونستم نباید بهت بگم، با دخترا نمیشه حرف زد، باید واسه آبان میگفتم اول.

ستاره-چرا؟
خودمو از تو بغلش کشیدم بیرون-همش منطقی حرف میزنی اعصاب آدمو بهم میزنی! من الآن نیاز دارم یکی باشه باهام نقشه قتل بریزه و رو اینکه چه شکنجه‌ای براش دردناک تره باهام بحث کنه و باهم بهش فحش بدیم. این حرفا چیه خوشحالم برات؟ باید ناراحت باشی برام! ناراحت باش!

چند قاشق پشت هم خوردم و اشکامو پاک کردم‌.

ستاره-هیچیتون به آدمیزاد نرفته من باید لزبین میبودم. چطور شما تخمیا رو تحمل میکنم نمیدونم.
-فعلاً که جنابعالی‌ام مثل خودمی پس حرف زیادی نزن.
ستاره-بسه هر چی خوردی پاشو بریم. برو لباس درست درمون بپوش دیر شد. آرایش نکنی دیگه نمیتونم مثل دفعه قبلی برات جمعش کنم.

dandelionsOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz