cruel world

137 31 69
                                    

ماهان:

-ببخشید خب!؟

معراج-میدونی چقدر نگران شدم؟ چرا جواب نمیدادی؟

-خب بعد اینکه قطع کردم گوشیمو میوت کردم، بعدشم آبان اومد و با هم یکم انیمه دیدیم و خوابیدیم. چرا صبح که زنگ زدم نگفتی ناراحتی ازم؟

معراج-ناراحت نیستم و نمیخواستم پشت تلفن راجع به این موضوع بحث کنیم.

-یعنی آشتی‌ایم؟

معراج-مگه قهر بودیم؟

-ولی ناراحتی ازم. ناراحت نباش!؟ معراج؟ هوم؟ بوست کنم؟ بوس بوسیت کنم؟ بزار بوس بوسیت کنم؟

بالاخره خنده‌اش گرفت-ناراحت نیستم عزیزم.

-خوبه. تا جایی که قراره بریم خیلی مونده؟

معراج-حدود دو ساعت.

خورد تو ذوقم! مگه کجا میریم که دو ساعت مونده؟

-جایی نزدیک تر نبود؟

معراج-اینجایی که میریم مخصوص کمپینگه و چون از شهر دوره آسمون واضح دیده میشه. نزدیک‌ترین جایی که میتونیم ستاره‌ها رو ببینیم اینجاست.

کی به آسمون اهمیت میده؟ من سکس میخوام. با استرس پرسیدم-شلوغ میشه؟

معراج-نه خیلی.

نه خیلی یعنی تنها نیستیم! کاشکی همینجا در رو باز کنم و خودمو پرت کنم بیرون.

همونجا که فکر کردم اوضاع از این بدتر نمیشه، حاج بابا زنگ زد و بهم ثابت کرد بدتر هم میشه‌.

معراج-چرا جواب نمیدی؟

-بابابزرگمه.

معراج-میخوای بزنم کنار؟

-نه لازم نیست.

و جواب دادم-جونم حاج بابا؟

حاج بابا-کجایی پدرسوخته؟

ریز خندیدم-دارم با دوستام میرم کمپ.

حاج بابا-کمپ؟ چه کمپی؟

-امشب بارش شهابی رو میشه تو آسمون دید. واسه همین داریم میریم یجایی که بشه دور از روشنایی شهر آسمون شب رو ببینیم. شبو همینجا میمونم. چطور؟ کاری داشتین؟

حاج بابا-نه پسرم. این کارا واسه مرد واجبه کار خوبی میکنی. حسابی خوش بگذرون و تجربه کسب کن.

انگار دارم میرم شکار شیر و پلنگ. کصشعر نگه میمیره.

-همیشه از حرف‌هاتون درس میگیرم. حق با شماست.

حاج بابا-فقط موندم چه خبره امروز هیچ کس نمونده.

-هیشکی؟

حاج بابا-آره همه آخر هفته رو رفتن بیرون، این پیرمرد تنها مونده.

dandelionsDonde viven las historias. Descúbrelo ahora