i'm gonna love you

99 28 32
                                    

آبان:

میتونستم صدای وول خوردن آروم متین رو بشنوم و حرکت کردنش رو حس کنم. پس بیدار شده بود؟ آروم چشم‌هامو باز کردم، نور چشم‌هامو اذیت می‌کرد واسه همین نیمه باز نگهشون داشتم و به متین نگاه کردم. چرخیده بود سمتم و اون هم به من نگاه میکرد. نگاهش یجورایی سرد و بی حس بود انگار ذهنش یه جای دیگه‌اس پس واسه‌ی اینکه حواسش رو به خودم جلب کنم آروم گفتم-صبح بخیر.

حواسش جمع شد و لبخند زد و گفت-صبح بخیر. خوب خوابیدی؟

و دستش رو به سمت صورتم دراز کرد. در حالی که گونه‌امو به کف دستش میمالیدم گفتم-اوهوم. تو چی؟

مهربون گفت-خیلی خوب خوابیدم عزیزم.

دستش هنوز روی صورتم و شستش نزدیک دهنم بود، خیلی آروم هوم گفتم و نوک انگشتشو بوسیدم؛ خوشش اومد. نتونستم جلوی خودمو بگیرم، بیشتر میخواستم. یکم سکس صبحگاهی اونم وقتی شق کردم که بد نبود؟ بود؟

◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇

متین:

انقدر سکسی بود که یه چیزی تو قلبم تکون خورد، اما تو شورتم نه!

آبان انگشتم رو تو دهنش گرفته بود و میمکید و زیر چشمی نگام میکرد. درست بود که نمیتونستم سر صبحی شق کنم ولی میتونستم یه دستی به آبان برسونم! خودمو کشیدم سمتش و سرش رو تو بغلم گرفتم، هنوز انگشتم تو دهنش بود، زانوم رو به آلتش فشار دادم و انگشتمو تو دهنش چرخوندم تا کاملاً خیس شه و بعد همون انگشت‌ها رو به سمت شلوارش بردم.

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

آبان:

دیگه نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم، خودمو عقب کشیدم، سعی کردم متوقفش کنم و نالیدم-بسه دارم میام.

نه تنها اهمیتی نداد، که حرکت دستاشو تندتر کرد. کف دستش اومدم و با خجالت غر زدم-من بهت گفتم!

خندید و لپمو بوسید-قربونت برم.

و بعد با دستمال کاغذی تمیزم کرد و شلوارمو بالا کشید و من با خودم فکر کردم خجالت برای متین ارگاسم خوب صبحگاهی نمیشه پس در حالی که دستمو به سمت آلتش میبردم تا واسش جبران کنم پرسیدم-خودت چی؟

قبل اینکه حتی لمسش کنم عقب کشید و گفت-لازم نیست عزیزم. من میرم برات صبحونه آماده کنم شما هم برو دوش بگیر.

و رفت. یکم مات و مبهوت به جای خالیش زل زدم و بلند شدم. تخت رو مرتب کردم و شق و رق و غرق فکر و خیال رفتم حموم‌. زیر دوش و در حال کف مالی کردن کله‌ام بودم که کم کم حرکت متین برام گنده شد. سر صبحی آدم شق میکنه! نکنه هم وقتی من با آهو ناله و تو دستش اومدم یذره هم شده باید تحریک میشد یا نه!؟ یعتی من انقدر نخواستنی و دوست نداشتنی بودم که براش هیچ فرقی نمیکرد؟

dandelionsМесто, где живут истории. Откройте их для себя