اگه ازم میپرسیدن روزت رو چطور شروع کردی یه جواب بیشتر نداشتم، معرکه!
تو بغل متین از خواب بیدار شدم، برای صبحونه واسم پنکیک درست کرد و مطمئن شد یه عالمه بخورم و بعد از اینکه منو حسابی بوسید و بغل کرد رفت. همه چیز بر وفق مرادم بود، به موقع و بی هیچ ترافیکی به کارگاه رسیدم، زود کارم تموم شد و فرصت کردم یکم فرش ببافم و داشتم لحظه شماری میکردم که تایم استراحت شه و واسه ناهار برم شرکت و با دوتا انسان مورد علاقهام یعنی ماهان و متین ناهار بخورم که گوشیم زنگ خورد. خورشید بود.
-سلام عزیزم، چطوری؟
خورشید- سلام آبانجان، خوبم عزیزم. میتونی یه سر بیای دفترم؟
با اینکه میدونستم خودمو زدم به اون راه-چرا؟
خورشید-یه سفر کاری دارم، بیا قبلش کارها رو جمع کنیم.
-باشه حتماً. قبل تایم ناهار بیام خوبه؟
خورشید-عالیه. منتظرم.
-میبینمت.
قطع کردم و از خوشحالی اینکه فرصت پیش اومده زودتر برم و منتظر نباشم شال و کلاه کردم و راه افتادم. تو ورودی شرکت با گیلدا روبرو شدم.
-اوه، سلام!
گیلدا با خوشحالی به روم خندید-سلام عزیزم، چه عجب از اینورا؟
-خورشید باهام کار داشت گفتم فرصت خوبیه بیام یه سری به ماهان بزنم ببینم جا افتاده یا نه؟
قیافهاش رفت تو هم و گفت-هاه، از بس بی خاصیته نزدیک بود فراموش کنم اونم اینجاست.
به زحمت میمیکهای صورتمو کنترل کردم و گفتم-تازه شروع کرده حتماً به زودی راه میفته و بهتر میشه.
گیلدا-امیدوارم، راستی سعی کن سمت دفتر حاج بابا نری.
-امروز از دندهی چپش بلند شده؟
گیلدا-نه امروز از دندهی سگش بلند شده.
خندمو خوردم.
گیلدا-باید برم. خوشحال شدم دیدمت.
-منم همینطور. میبینمت.
برام سر تکون داد و رفت. از پشت سر به قدمهای بلند و پر از اعتماد به نفسش نگاه کردم، همهی دخترداییهام همینقدر زیبا و جسور بودن موندم چرا این ژن به من نرسید؟
در حالی که خودمو قانع میکردم حسم طبیعیه و یکم حسودی اشکالی نداره سر از میز متین درآوردم و گفتم-سوپرایز!
سر بلند کرد و لبخند زد-سلام، یکم زود اومدی.
-خورشید زنگ زد و خواست بیام.
سر تکون داد-فکر کنم هنوز فکر میکنه اوضاع بینمون خوب نیست واسه همین به من نگفت.
-متوجه شده بود؟
YOU ARE READING
dandelions
Romanceسلام به همگی❤ this is a bl story, let's enjoy it. All the characters are created by myself. The rules of my world are imaginary and not everything is supposed to go according to reality. I hope you like it. love you all. paria این داستان بی ال هست. ...