48: نحس

1.2K 122 1
                                    

اول از همه ممنون که ووت هارو به ۷۰ رسوندین!
احتمالا ۲ پارت دیگه مونده به پایان رمان
لطفا هر نظری دارید بهم بگید که توی رمان بعدی جبران کنم براتون :)
📛شرط اپ پارت بعد ۸۰ ووت (ستارع کوچولوی پایین صفحه)📛
___________________
#پارت ۴۸
نویسنده:
نزدیک به ۴ ساله که رابطه کیان و ورونیکا ادامه داره
اونا تو این مدت کلی خاطرات رویایی رو باهم ساختن
ورونیکا به لطف کیان به جلسات مشاوره میره و بیشتر به ذهن و قلبش تسلط داره
کیان خونه جدید خریده و از ورونیکا دور شده ولی قلبش هم با خودش برده؟ذهن و روحش چی!؟
تمام مدت تحت نظر داره دخترک شیطونش رو
ورونیکا توی دریای قلبش یه جزیره کوچیک ساخته
جزیره ی نقلی از جنس عشقه
جزیره ای پر از درخت خاطره‌...
میوه های از طعم لذت...
ماسه هایی از جنس خوشحالی...
نسیم خنک با اوازی از روح ازاد...
عشقی دیوانه پر از خوشحالی و غم
درد و لذت!
گریه و خنده!
چهار سال از سر دراوردن جزیره ای در این اقیانوس بی رحم و خشن میگذره
امسال برای بار چهارم کیان رنگ به این بوم بی روح و خالی زندگی ورونیکا پاشیده
امسال هم ورونیکا توی این شب خاص بجای غرق شدن توی این اقیانوس بی رحم ،مثل پری دریایی توی اقیانوس رنگی قلب کیان شنا میکنه
کیان خون اشامیه که زهر تلخ توی خون این دخترک رو کشیده
ورونیکا داره ارزو میکنه
هزاران ارزو توی این دریا گم شده بودن!
ولی کیان یک ماهیگیر حرفه ایه! درواقع ارزو گیر؟
جعبه ای روی پاش قرار میگیره
کنجکاوی حس جالبیه نه؟
جعبه رو باز میکنه و با جعبه ای کوچیک تر روبرو میشه!
بازش میکنه و بازم جعبه کوچیک تر
تکرار میکنه و تکرار تا اینکه به جعبه ای قرمز و مخملی بر میخوره
ورونیکا:
ارزو میکنم اگه این یک خوابه تا ابد ادامه داشته باشه
نمیخوام جزیره ی زیبام زیر سونامی ناپدید شه...
چشماشو باز میکنه و شمعو فوت میکنه
یک نگاهی به دور و ورش میندازه
خونه ای پر از شمع و گلبرگ های قرمز و صورتی
کیک کوچیک ولی پر از محبت
بادکنک هایی که دورمون جمع شدن که تنها این شب رو جشن نگیریم
و مرد رویای من...
چقد این فضا کلیشه ایه! احساس میکنم توی سریال های رمانتیک ام!
ولی شبیه به رویا نیست...
این مردی که جلوم نشسته و دستم رو توی دستاش حبس کرده حس گرمی داره
دیدی به بعضی چیز ها یا ادم ها حس های بی دلیل ولی قوی داری؟
بعضی اشخاص حس سرد میدن !
انگار منتظرن یک قدم کج برداری تا با سرمای وجودشون منجمدت کنن
ولی بعضی اشخاص گرمای خاصی دارن
شاید بخاطر قلبشونه؟
این گرما بخاطر دمای محیط نیست
حتی توی بزرگ ترین کولاک برفی هم که باشیم این گرما از ته قلبش بهم تزریق میشه
اسم این حس رو هرچی میخواین بزارین
فاز؟ کراش؟ مستی؟ جاهلیت ؟ عشق؟
هرچیزی که هست، ارامش داره...
دوسش دارم و حاظرم هرکاری بکنم که این حس ازبین نره
_چی ارزو کردی دخترکم؟
+اگه بگم براورده نمیشه!
_امیدوارم ارزوی تولدت رو الکی حروم نکرده باشی
تو خودت ارزوی منی
بودنت ، خنده هات،نفسات ، حس لمس کردنت، بوی تنت ...
همه ارزوعه...
هرچقد بیشتر داشته باشم بازم برام کمه
+این حس تشنگی من نسب به تو هیجوقت تمومی نداره
این جمله رو بعد یک بوسه کثیف ولی پر از عشق پاک و خالص به ددیم گفتم
(ادامه فلش بک)
به دیوار چسبیدم و سرمو با دستای لرزونم نگه داشتم
ای کاش فقط یک دلیل برای امید داشتم...
یک دلیل که باعث بشه به اینده امیدوارشم...
چشمام مثل دریایی طوفانی بود
طوفانی از خشم،نفرت و...غم؟
به سمتم اومد و اسلحه رو طرف من گرفت
+داری چیکار میکنی؟؟
مهمان: شاید لازمت شه کیتن!
وادافاکککک؟
میشه فقط یکی به من بگه داره چه اتفاق فاکی میوفته ؟!
از رو زمین بلند شدم و اسلحه ی توی دستم رو نگاه کردم
این یه فرصته !الان وقتشه فرار کنم
اخرین فرصت این پرنده برای فرار از قفس
در اتاق رو باز کردم و یواش بیرون رو چک کردم
صدای شلیک گلوله میاد و خدمتکارا درحال دویدن به سمت یه جای امن
انگار هیچ کس براش مهم نیس من چیکار میکنم
از اتاق اومدم بیرون و سعی کردم با ملاحضه راهی برای خروج از این جهنم پیدا کنم
خوب اینجا یک عمارت بزرگه و اگه از پنجره به بیرون نگاه کنی پایین پات اقیانوسی از ابر ابریشمیه!
دوس دارم این شیشه کوفتی رو بشکونم و بپرم رو ابرای نرم ...
وقتی بچه بودم بابام برام یک داستان قشنگ میگفت راجب ابر ها که جنسشون از پشمکه و مزشون اونقد خاصه که اگه یکمشو بخوری مجبوری کل ابر های جهان رو بخوری تا سیر شی
میخوام دچار این تلسم بچگانه بشم
میخوام روی این پشمک های سفید رنگ بپرم و سـُر بخورم
اما دنیا با اواز خواسته های من میرقصه؟
۲ احتمال وجود داره
یا مثل پری توی قصه میپرم روی ابر ،دراز میکشم و از بو و طعم بینظیر ابر ها لذت میبرم یا پرواز رو برای اولین بار تو زندگیم تجربه میکنم و بعدش...
تناسخ؟بهشت؟سیاهی کامل؟
کی میدونه؟
درحال لمس کردن شیشه بودم که یکی با شدت خورد بهم و من پخش زمین شدم
سرم به زمین خورد و چشمام تار...
چند لحظه همه چی چرخید و صدا ها نامفهوم شد و دیدم که یک نفر از زمین بلند شد و تکونم داد
کم کم دنیا ثابت شد و چهره ای اشنایی که تکونم میداد رو واضح دیدم
بهار؟
&بلند شو دختر با توام!!
+اینجا چخبرع؟؟
&به ساختمون حمله شده پلیسا ریختن تو ساختمون باید یه جای امن بریم بجنب
از روی زمین بلند شدم و دنبال بهار راه افتادم
به پله ها رسیدیم که وایساد
&باز من برم دنبال خواهرم الان بر میگردم مراقب خودت باش
+همینجا میمونم..
تفنگ رو محکم تو دستم نگه داشتم و چند پله رفتم پایین که ببینم پایین چخبره
دستی رو دهنم گذاشته شد و من از حرکت ناگهانی ماشه رو فشار دادم و تیری به جای نامعلوم زدم
صدای فریاد پشت سرم بلند شد و منو کبوند به دیوار
سرم به دیوار برخورد کرد و سوزش وحشتناک و بعد خون صورتم رو نقاشی کرد
صورتش رو هنوز ندیدم که این کیه و فقط دارم با پاهام بهش لگد میزنم
_وایساااااااا
این رُسا عه
مغزم قفل کرد و دستام شل شد
تمام شکنجه ها و درد ها از جلو چشمم رد شد
قطاری پر از پر از فیلم با ژانر درد!خون!فریاد..
هیچی نفهمیدم و تا به خودم اومدم دستام با دستبند پشتم بسته شده بود
تفنگ رو از رو زمین برداشت و کنار سرم گذاشت
_خوب تقلا میکنی توله سگ! اگه نمیخوای بمیری حرکت کن
منو با اسانسور برد به طبقه سوم ،به پله رسیدیم و تا نصف پله رفتیم پایین که پلیسارو دیدم!
خون تو رگام یخ زده و مثل سنگای ریز تو رگام خراش میندازه و حرکت میکنه تا به قلبم برسه و تیکه تیکه توش فرو بره و منو تا حد مرگ زجر کش کنه
گیجم و همه چیز مبهم
_اگه از اینجا نرین اینو میکشممممممم
رسا فریاد بلندی دم گوشم میزنه که چند لحظه حس کردم واقعا کر شدم
توجه ها روی ما جلب شد
پلیس: اون دختر رو به ما بده و ما تو مجازاتت تخفیف میزاریم
من هیچ حسی نداشتم
نه ناراحت؟نه خوشحال؟نه ترس؟
هیچی!
خالی از احساسات
_رابرت رو به من بدید تا شاید این سگ بی ارزش زنده بمونه!
اره چیز عجیبی نیست! باورش کردم که بی ارزشم
همه میدونن که من چقد بدرد نخورم
همه اینا حقمه
من یه سنبل بدشانسی و بدبختی ام
حقمه زجر بکشم و نابود شم...
وجود من سرشار از تاریکی و نحسیه...
سوزش شدیدی سر معدم حس میکنم...
صدا ها نامفهومه...
چشمام تار میبینه...
صدای پمپاژ قلبم تو سرم اِکو میشه
صدای بلند و تیزی کنار گوشم میشنوم و جسم سنگینی روم میوفته و من بعد سوزش شدیدی توی سرم دیگه هیچی حس نکردم...

_____________________________
📛توجه📛
شرط اپ پارت بعد ۸۰ ووت (همون ستاره کوچولوی پایین)

Daddy's little kitten(BDSM)Where stories live. Discover now