11:وحشت از تاریکی

2.9K 134 6
                                    

#پارت۱۱

توی همین افکار بودم که سوزش خاکسر های سیگار رو روی کف دستم احساس کردم
پلاگ،خز،پارکت،سردی خونه، سوزش خاکستر سیگار همه عذاب اور بود ولی بی توجهی ددی رو نمیتونستم تحمل کنم
هر چند دقیقه ضربه ای به سیگارش میزد که خاکسترش رو کف دستم میریخت
داشتم کم کم به گریه میوفتادم ولی جرعت تکون خوردم نداشتم
انقد خسته شده بودم که تعادلمو از دست دادم و افتادم روی زمین
ددی خیلی خیلی عصبانی شد و توی همون حالت با داد گفت
_دست راست بالااااا
بی اراده دستمو بردم بالا و ته سیگارش رو روی کف دستم مثل دیشب توی خیابون خاموش کرد
قلادمو گرفت و منو به سمت حموم برد
اب رو کمر و باسنم ریخت
اب خیلی سرد بود و بی اراده از زیر اب اومدم کنار
ولی ددی خیلی عصبانی بود و با پاش منو حل داد زیر اب
خز پلاگ خیس شده بود و حس خیلی بدی بهم میداد
ولی چاره ای جز تحمل نداشتم
_ گوشه ی حموم رو به دیوارررررر
انقد ترسیده بودم که سریع کاری که گفت رو انجام دادم
از حموم بیرون رفت و برق رو خاموش کرد
کن از تاریکی وحشت داشتم برای همین سریع پشت در حموم رفتم و با گریه گفتم
_ ددی تورو خدا منو تنها نزار تو تاریکییییییییی م..من می.. میترسم ددیییییییییییی
پشت در میکوبیدم چون در قفل بود
از گریه داشتم هق هق میزدم ولی دریغ از یکم توجه ددی
با هق هق چهار دست و پا به سمت همون گوشه ی دیوار رفتم و گریه کردم
نمیتونستم بخاطر پلاگ بشینم برای همین ۲ زانو رو به دیوار نشستم و هق هق میزدم
نمیدونم چقدر گذشته بود ولی تنم کاملا خشک شده بود حتی خز پلاگ
یهو برق روشن شد و در باز شد
منم بی اراده چهار دست و پا سریع به سمت ددیم رفتم و پاهاشو محکم بغل کردم و با هق هق و گریه گفتم
+د..دییییییی من ا..از تاریکی می..میترسممممم چرا منو تنها گ.گذاشتیننننن ؟؟!!!! تورو خ..خدا منو ببخشین ددییییی من تح...تحمل بی توجهی ددیمو نن..ندارممم
بی حرکت وایساده بود و به حرفام گوش میداد
خم شد و توی گوشم گفت
_ پیشی کوچولو درسشو یاد گرفته یا نه؟؟
+اره ددی قول میدم یاد گرفتههههه

ادامه دارد ....

Daddy's little kitten(BDSM)Where stories live. Discover now