13:بی توجهی ددی

2.8K 134 3
                                    

#پارت۱۳

پوزخندی زد
_ چهار دست و پا شو
کاری که گفت رو انجام دادم
اومد پشتم و دستی روی باسنم کشید
یهو پلاگ رو کشید بیرون منم جیغ بلندی زدم و درجا اشکم دراومد و پریدم بغلش
+ددیییییی دردم گرففتتتتت چرا اینجوری رفتار میکنییییی
_این برای شیطونیت و بل بل زبونیت بود توله ، حالا هم بلند شو لباساتو از توی کشو بردار و بپوش و بیا تا ناهار بخوریم
ساعتو نگاه کردم ۳:۳۰ شده بود
ینی من ۱ ساعت توی حموم بودم و ددی تموم مدت داشته غذا درست میکرده!!!
همون نیم تنه با دامن کوتاه رو پوشیدم و رفتم تو اشپز خونه
سرمیز نشستم و با غذام بازی میکردم ..
_چی شده چرا لب و لوچت اویزونه؟
+هیچی ددی...
_ نگی عصبانی میشما!
+ددی..من از تاریکی خیلی میترسم... چجوری دلتون اومد ۱ ساعت منو تنها بزارین....؟! اصلا منو دوست دارین؟!
کمی مکث کرد
_من دلم برای دخترای بد نمیسوزه ، اگه دوست نداشتم الان روبروم درحال غذا خوردن نبودی کوچولو
مطمعن بودم نقطه ضعف دستش دادم اونم قراره منو با تاریکی زیاد تنبیه کنه !
+اممم.. ددی؟
_جانم
+ تاحالا لیتل یا اسلیو داشتین؟!
_این دیگه به تو ربطی نداره توله
+توی اون اتاقی که درش قفله چیه که همه ی وسایلیو از اونجا اوردین؟!
_ شاید یروزی فهمیدی
+اما من الان میخوام بفهمم....
_ دیگه داری زیادی حرف میزنیا
+اههههه....باشه بابا اصلا نگو نخواستم ،حوصله ی التماس کردنم ندارم ایششش
صورتش جدی شد و با اخم نگام کرد
_ این چه وضع حرف زدنهههه؟!!!!!!!!!!هااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟
از فریادش خیلی ترسیدم و سرمو انداختم پایین
+ببخشید ددی حواسم نبود....
_تو مثل اینکه ادم بشو نیستی نه؟؟؟از دیشب تا الان چند بار تنبیه شدی هااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟
سرم پایین بود و حرفی نمیزدم
بی توجه به من غذاشو خورد و رفت تلوزیون ببینه
منم غذامو با بغض خوردم و وسایل رو جمع کردم
روبروی ددی جلوی پاهاش نشستم ولی هیچ عکس العملی نشون نداد
+ددی...؟
بازم واکنشی نشون نداد
+ددییییییی؟؟؟؟؟
بازم هیچی
صورتمو به پاهاش مالیدم ولی با پاهاش حولم داد عقب
بغضم گرفت و رفتم کنج دیوار همونجایی که دیشب تنبیه شده بودم نشستم ولی اینبار روم به ددی بود و میتونستم ببینمش
پاهامو بغل کردم و همونجا نشستم چند دقیقه ای همونجا نشستم ولی دریغ از ۱ نگاه
با بغض صداش کردم ولی جوابی نداد
داشت با بی توجهیش تنبیهم میکرد
حاظر بودم تا حد مرگ منو بزنه ولی اینجوری نسبت بهم بی توجه نباشه
+ددیییی توروخدا منو نگاه کنین..من طاقت بی توجهیتونو ندارممم
چهار دست و پا به طرفش رفتم ولی بازم با پاش حولم داد اینبار بغضم ترکید و با گریه داد زدم
+جون ورونیکاااا بس کنینننن...من غلط کردم،طاقت این بی توجهیتونو ندارم ددیییییییییی
اینبار نگام کرد و انگشت فهموند جلوش وایسم
_ الان برای چی تنبیه شدی؟
+برای اینکه با شما بد حرف زدم
_بنظرت حقت بود که تنبیه شی؟
+ بله ددی ببخشید... دیگه تکرار نمیکنم
_بیا روی پام بشین
خیلی ذوق کردم و روی پاش نشستم و دستامو دور گردنش حلقه کردم و توی گردنش گریه کردم..

ادامه دارد...

Daddy's little kitten(BDSM)Onde as histórias ganham vida. Descobre agora