22:استخر

2.1K 102 6
                                    

#پارت۲۲

توی اتاق سردرگم بودم که دیدم مانلی و رومینا با رومخ ترین دختر مدرسه اومدن داخل اتاق و وسایلشونو گذاشتن
(رومینا کراش کل مدرسست و فقط منم که زیاد باهاش حال نمیکنم)
من حتی از رومیناهم خوشم نمیومد مخصوصا درحال لب گرفتن با مانلی دیدمش
حالا هم سَرناز بهش اضافه شده
(سَرناز دختر رومخ و مغرور مدرسه که همه ازش متنفرن ولی اکیپ خودشو داره خیلی هم خودشو میگیره)
اون همیشه منو مسخره میکنه و یجورایی دوست صمیمی رومینا هم هست
این اتاق قراره ۲ گروه داشته باشه
طرف سرناز که رومینا هم جزوشونه و مانلی هم بخاطر رومینا توی تیم اونا باشه و من تنهام
عالی شد! نه انتن دارم نه رفیقی تو این اتاق
البته چیز عجیبی نیس من همیشه تنهایی رو ترجیح میدم ولی خوب گفتم شاید یکم بیشتر خوش بگذره ؟!
رفتم یک لیوان اب خوردم و به خوراکیایی که ددیم برام خریده بود یک نگاهی انداختم
هرچیزی که فک میکردم برام خریده بود
یک بسته لواشک، چیپس و هایپ برداشتم و روی تخت لم دادم
خداروشکر از قبل چند تا فیلم سینمایی طولانی دانلود کرده بودم و میتونستم تا فردا ببینم و نگم از سریال های ترسناک که روانیشونم
یکی از فیلمارو پلی کردم ، رفتم زیر پتو و درحال فیلم دیدن خوراکی میخوردم
ژانر فیلم عاشقانه بود و دلم برای ددیم تنگ شده بود
ولی کاریش نمیتونم بکنم باید تا فردا صبر کنم ولی چیزی که نگرانم میکنه اینه که ددی نمیدونه انتن ندارم و ممکنه فک کنه اتفاقی برام افتاده باشه
ولی میدونه کجا اومدیم چون بهش گفته بودم
از شهر تا اینجا حدودا ۳ ساعت راهه
توی افکار و فیلم دیدن بودم که مدیرمون اومد و گفت برای شنا لباس مناسب بپوشیم و بریم پشت خونه ، استخر اب گرم داره
خیلی خوشحال شدم و یک ست سوتین و بیکینی زرد روشن که از پشت سوتینم ۲ تا بند داشت و ضربدری به روی شکمم و به بیکینیم وصل بود
خیلی بنظرم جذاب شده بودم
رفتم طبقه ی پایین و همه متعجب بهم نگاه میکردن
چون من همیشه تیپ مشکی میزدم و حوصله ی کسیو نداشتم ولی الان با بیکینی زرد رنگ و پر از انرژی داشتم راه میرفتم
من شاید یکم درونگرا باشم اما غرور و اعتماد بنفس خوبی دارم
هیچکس شبیه به لباسای منو نپوشیده بود برای همین من خاص بودم
استخر سرپوشیده بود ولی‌ دورتادور استخر شیشه بود که مدیر کلید کنار در رو زد و تمام شیشه ها بطور خیلی‌ جالبی اتوماتیک روی هم جمع شدن و استخر سرباز شد و  جنگلی که دورتا دورمون بود ویوی خیلی ارامش بخشی بهم میداد
۳ تا پل بالای استخر بود یکی ۳ متر ارتفاع داشت یکی ۷ متر
یکی هم ۱۱ متر و ۲ تا سرسره ابی
من از ارتفاع نمیترسم برای همین به سمت اخرین پل ۱۱ متری رفتم
دیگه همه داشتن به من نگاه میکردند ولی پر از غرور چند باری جای خودم پریدم و با شتاب یک شیرجه ی خیلی‌حرفه ای زدم
من قبلا کلاس شنا میرفتم برای همین شناگر و شیرجه زن خوبی بودم
همه دورم جمع شدن ولی من توجهی به هیچکس نکردم
چون به هیچ پسری پا نمیدادم شایعه شده بود من لزبینم برای همین امروز که با این تیپ تو استخر بودم انگار چند نفری روم کراش زده بودن و همش دوروبرم بودن
بعد ۲ ساعتی مدیر تذکر داد که بارون داره شروع میشه و باید برگردیم داخل ویلا و برای شام آماده شیم
بالا رفتم و موهامو خشک کردم و لباسامو عوض کردم
یک شلوارک کوتاه لی جذب با یک تیشرت لانگ مشکی پوشیدم
به طرف اشپزخونه رفتم
شام پوره ی سیب زمینی بود
پوزخندی زدم و از یکی از اشپز ها اجازه گرفتم تا برای خودم غذا درست کنم
اونم اجازه داد
از توی یخچال ناگت ، سوسیس و پنیر رو دراوردم
ناگت ها و سوسیس هارو سرخ کردم
در اخر پنیر اب شده روش ریختم و با سس و ۲ ورق کالباس تزیینش کردم
همه سر سفره درحال خوردن پوره بودن که من با سینی غذایی که درست کرده بودم به سمت اتاقم رفتم
همه رد نگاهشون روی من بود و پچ پچ میکردن
همینجور که از پله ها بالا میرفتم پوزخندی زدم و تو دلم گفتم ، همرو دیوونه ی خودم کردما‌
اما از اینهمه توجه تو خالی خوشم نمیاد
توی اتاق رفتم و سینی رو روی سکویی که از زمین تا زیر پنجره ی اتاق بود که چسبیده به تختم بود گذاشتم و شروع به خوردن کردم
حسابی سیر شده بودم
انگار همه هم شامشونو خورده بودن و یکی یکی به اتاقا میرفتن تا بخوابن
مانلی و رومینا و سرناز هم داخل اتاق اومدن و منو درحال شام خوردن دیدن
سرناز که حسابی حرصش گرفته بود که همه ی توجها روی من بود گفت
# هه نگاش کن عین گوسفند داره میلومبونه
بهم برخورد ولی خودم رو جمع و جور کردم و با اعتماد بنفس و پوزخند گفتم
+‌ ای جان سیر نشدی عزیزم؟! پوره خوشمزه بود؟! بیا باهم بخوریم اگه سیر نشدی‌ عزیزم‌
سرنازم اخم کرد و رفت روی تختش دراز کشید و گوشیشو برداشت
مانلی هم با رومینا توی یک تخت میخوابیدن
چراغا خاموش شد و همه خوابیده بودن
ساعت ۳ صب شدع بود ولی من خوابم نمی‌اومد
یک فکری به سرم زد ولی یکم خطری بود ولی به ریسکش می ارزید
بالاخره من عاشق هیجانم یکم شیطونی به جایی برنمیخوره نه؟

ادامه دارد...

________________
مایو ورونیکا:

________________مایو ورونیکا:

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Daddy's little kitten(BDSM)Where stories live. Discover now