45:لولیتا؟!

1.9K 72 6
                                    

#پارت ۴۵

کیان هنوز عصبانی بود ولی بیشتر غم داشت..
ناراحت بود که خنده های دخترکش رو کسی جز خودش دیده
ناراحت بود کارایی که دوست داشت باهم انجام بدن رو با کس دیگه ای انجام داده
فقط زیادی تو دلش نشسته بود این دخترک شیرین...
ورونیکا هم از کارش پشیمون بود و ناراحت !
نمی‌خواست انقدر ددی رو اذیت کنه ،نمی‌خواست ناراحتش کنه...
از یک طرف هم اگه دیگه دوسش نداشت چی؟اگه میگفت از خونم گم شو بیرون چی؟اگه فک کنه اون یه جندس چی؟
اما ورونیکا نمیدونست حتی همچین فکری از ذهن ددیش هم رد هم نشده!!
ورونیکا دختره خسته ایه ،چیزی برای از دست دادن جز ددیش نداره
تو این دنیا چیزی جز گلوله هایی که به روح و قلبش شلیک شده ندیده..
کیان نمی‌خواست زیاد تنبیه پیشی کوچولوش رو ادامه بده
تا الان هم کلی دَووم آورده بود
نمی‌خواست به کیتن کوچولوش اسیب بزنه...
پس سعی کرد به خودش فرصت اروم شدن بده
کیان ادم خیلی عصبی بود و با هر چیز کوچیکی بهم میریخت و از جَهتی یک مستر دارک بوده
ولی میخواست گذشته رو کنار بزاره و یه ددی خوب و مهربون باشه ولی ورونیکا لیتل اسلیوه !
اون از تحقیر شدن لذت میبره ،از درد ...
خواستار شدید سلطه!
اون عقده توجه و مهربونی هم داره و کودکی خوبی رو نداشته و این گرایش ها تقصیر خودش نیست
الان اس ام پُر شده از ادمایی که ۲ روزه جَو گرفتن و بدون اطلاع به اسم های مختلف وارد اس ام میشن و گند میزنن به همه چی
کیان قبل اینکه ایران بیاد ۳ سال مستر دارک تو امریکا بوده
اما به اسم مستعار
اسمی که لرزه به تن تمام اسلیو ها میندازه
اما فقط یک اشتباه باعث شد زندگیش نابود بشه
امضا کردن یک برگه ای که نزدیک بود زندگی هزاران دختر رو به باد بدع که کیتن کوچولوش هم جزوشون بود...

(فلش بک)
_به نفعته با ادب باشی بیبی گرل ،باهم خیلی کار داریم
صداش چقدر تحکم داره لامصب ولی واتتتتتتت؟!!!
به من چی گف؟؟؟؟
+چیمیگی داداش تو کی هستی من با تو چه کاری دارم اخه ولم کن جان مادرت برم به بَدبختیام برسم
چرا همش باید همه بلا های دنیا رو سر من آوار بشه؟
یهو با دستش محکم چونَم رو تو دستش گرفت و فشرد
+چ..چه غلطی م..میکنی؟
کلمات رو به سختی بیان میکردم چون فَکَم داشت خورد میشد
سعی داشتم دستامو باز کنم ولی انگار فقط خودمو خسته میکردم و دستام رو بیشتر خراش میدادم...
_اوومممم..صورت قشنگی داری بدن خوبی هم داری ولی خیلی بچه ای، حیف که به درد من نمیخوری
با چهره ای مثلا متفکر ادامه داد..
_ولی بعضیا لولیتای کوچیک میخوان که خودشون تربیت کنن
با شنیدن کلمه لولیتا چنان استرس شدیدی گرفتم که سر معدم سوز گرفت و بغض گلوم رو...
بعدش دوباره فقط سیاهی دیدم
بعضی وقتا ادم به یه حدی میرسه که فقط میخواد به یک کُمای اَبدی برع و فقط به امید اینکه تو خواب ارامش رو پیدا کنه ، تو سیاهی حاله از نور امید و روشنایی ببینه !
ادما گاهی خستگی بیشتر از حد تحمل رو سپری میکنن
ادما بیش از حد بیرحمن
ولی اَمان از روزی که روحتو هدف قرار بدن
سلامت رَوانِت رو ...
و در گزینه اخر جست رو...
کلمات از ۱۰۰ گلوله تفنگ خطرناک ترن ، دردناک تر و کشنده تر...

ادامه دارد...

Daddy's little kitten(BDSM)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt