20:اتاق خواب من

2.3K 107 5
                                    

#پارت۲۰

کامل با اون اتاق قرمز  فرق داشت!!!!
تم اتاق صورتی و سفید بود
با پارکت های سفید و کاغذ دیواری صورتی که روش خرگوش و پیشی های خیلی کوچولو ولی به تعداد زیاد بود
تابلو هایی از بچه گربه های کوچیک درحال شیر خوردن ،خوابیدن و پستونک به دهن به دیوار آویزون بود
مثل ۲ اتاق دیگه پنجره ای بزرگ داشت ولی پرده ای سفید با قلب های صورتی جلوی دید به داخل اتاق رو گرفته بود
یک تخت بزرگ گارد دار که به ته تخت کشوهایی وصل بود و بالای سر بالشت ،عروسک های گردون اویزون بود
یک کمد سفید هم کنار تخت بود که انگار برای اویزون کردن لباس بود
فرشی کوچیک خز دار سفید گرد هم وسط اتاق بود
_ چرا باز خشکت زده کوچولو؟! مگه خسته نبودی؟
+اره ولی ددی من میخوام پیش تو بخوابممممممممم...
_ نه نمیشه ، اینجا از این به بعد اتاق توعه ، دوسش داری؟
+ اممم... ددی نمیدونم... اینجا خیلی بچگونس ... اصلا برای من مناسب نیست.. ولی قشنگه
_ من تایین میکنم چی برات مناسبه کوچولو مطمعنم بهش عادت میکنی
حرفش رو با جدیت زد منم دیگه ادامه ندادم
_ بخاطر این حرفت برات یک سوپرایز دارم
منو بغل کرد و داخل تخت گذاشت
از توی کشوی اول چسبیده به تخت یک چیزی دراورد و اومد سمتم
_دهنتو باز کن دختر کوچولوی من
دهنمو باز کردم و یک پستونک تو دهنم گذاشتتتتتتت!!!!!!!!
باورم نمیشه داشت اینجوری باهام رفتار میکردددد!!!!!!!!!
خیلی خجالت زده بودم
پتو رو روم انداخت ، گارد تخت رو بالا داد
حرکاتشو با چشمام دنبال میکردم
کنار در یک پریز برق بود که بهش یک چراغ خواب با لامپ صورتی وصل بود ، لامپ صورتی رو روشن کرد و برق اتاق رو خاموش
نور ضعیفی داشت اما همه جای اتاق مشخص بود
خواست درو ببنده که گفت
_شبخیر کوچولوی ددی، نبینم دست به پستونکت بزنیا
گوشه ی اتاق دوربین گذاشتم ، حواسم بهت هست
این رو گفت و در و بست و رفت
واقعا گوشه ی سقف یک دوربین بود که کل اتاق تو پیدش بود
خیلی خسته بودم برای همین زود خوابیدم ولی افکارم بیدار بود
مطمعنم قبل من چند نفر دیگه هم رو این تخت خوابیدن و یا اون اتاق قرمز...
ممکنه که من براش خاص باشم یا فقط جهت تفریحش اینجام؟
ای کاش فقط افکارم خاموش بشه و فقط از این موقعیت لذت ببرم...
صبح با نوازشی روی گونم بیدار شدم
ددی پستونک رو از دهنم در اورد و گفت
_ صبخیر کیتن کوچولوی ددی ، بلند شو امروز مدرسه اردو داریا
کمی چشمامو مالیدم و گفتم
+صبخیر ددی‌ ، چشم الان بلند میشم
_خودت نمیتونی از تخت بیای پایین گارد تخت قفل داره و فقط من میتونم بازش کنم
گارد رو پایین داد و منو بقل کرد و جلوی دستشویی گذاشتم پایین
_ دست و صورتتو بشور و بیا صبحونه بخور
صبحونه ددی برام شیر گرم درست کرده بود با پنگ کیک که با عسل و کره خیلی خوشمزه بوددددددد
شکمم پره پر شده بود
_ خیله خوب الان میترکی کوچولو ، برو وسایلتو یک بار چک کن چیزی یادت نرفته باشه بعدشم لباس بپوش تا بریم مدرسه
سوار ماشین بودیم که ددی سر راه جلوی یک سوپر مارکت وایساد
حتما چیزی لازم دارع !
یا کلی خوراکی های خوشمزه از مغازه بیرون اومد
فقط ارزو میکردم مال من باشنننن
پلاستیک رو به من داد و گفت
_ برات لواشک و پاستیل و خوراکی خریدم ، ۲ بسته نودل با چند ورق کالباس با سوسیس و پنیر با ناگت مرغ هم برات خریدم با نوشیدنی برای ناهار و شامت
+وایییییی ددی مرسیییی که انقد به فکرمیییییی
پشت فرمون بغلش کردم و لپشو محکم ماچ کردم
چقد خوش شانسم ...
ولی همیشه بعد خوشحالی غمی بزرگ در سایه پنهان شده

ادامه دارد...

Daddy's little kitten(BDSM)Where stories live. Discover now