7:تحقیر و اسپنک

4.8K 178 2
                                    

#پارت۷

از اینکه غرورمو از دست بدم خیلی حس بدی داشتم
ولی به ارومی چهار دست و پا شدم و اروم با حالت مظلومانه ای‌ به سمتش رفتم
وقتی پیشش‌ رسیدم با نگاهش فهمیدم نمیتونم روی مبل بشینم برای همین کنار پاهاش نشسته بودم و سرمو پایین انداختم ، فقط ۵ ثانیه طول کشید که فهمیدم نباید سرمو پایین بگیرم
ای خنگگگ همین الان تنبیه شدییییی
تو دلم به خودش فوش میدادم که دستشو روی سرم کشید و سرمو بالا اورد و گفت
_ پیشی کوچولو حق نداره سرشو پایین بگیره
از این موقعیت خیلی لذت میبردم و هیچیز برام مهم نبود
+چشم ددی
_ افرین ، حالا بگو خونتون کجاست و وضعیت ازادیت چطوره
+خونه ی ما طبقه ی پایینه ، مامان بابام تقریبا هیجوقت خونه نیستن، مامانم هروز خونه ی خاله میمونه چون ۳ تا بوه داره و کمکش میکنه و بیشتر مواقع شب هم میمونه ،پدرمم برای کارش هر ۲ هفته ۱ بار خونه میاد ، برای بیرون رفتن هم مشکلی ندارم
_خوبه پس ، مدرسه هم میری؟
+ بله صب ها تا ساعت ۳ بعد از ظهر مدرسم بعدش میام خونه ، یکم میخوابم و بعدش تکالیفمو انجام میدم
_امشب مامانت خونه نیست؟
+ نه خونه نمیاد، تا فردا شب تنهام
_ چشم مامان رو دور دیدی و این وقت شب میری سیگار میخری؟
+حالم خیلی بد بود ،من خیلی افسردم و همه روز زندگیم تکراریه،هیچ دوستی جز مانلی هم ندارم که اونم این چند وقت اصلا محلم نمیدع
کمی مکث کرد و گفت
_ از این به بعد ددیتو داری که مراقبته
این حرفش ارامش خیلی خاصی بهم داد و سرمو گذاشتم روی پاش
_تربیتت از این به بعد به عهده ی منه و تو هم به حرفام گوش میدی، فهمیدی پیشی کوچولو؟
+بله ددی ،میشه امشب پیشتون بمونم؟
_اشکال نداره ولی یه شرطی دارع
با خالت بدجنس حرفشو زد و باعث شد یکم بترسم ولی به خودم جرعت دادم و گفتم
+ هر شرطی باشه قبول میکنم ، فقط بزارین پیشتون بمونم ..
پوزخندی زد و گفت
_ از کشوی اول کنار تختم لباس بردار و بپوش و بیا پیشم ، البته مطمعنم خودت قبلا دیدیش
خیلی شوکه شده بودم نمیخواستم اینکارو بکنم ولی به بودن پیش ددیم می ارزید
رفتم و لباسمو پوشیدم و کاملا اندازم بود کنار تخت اینه ی قدی بزرگی بود که دورش کلی لامپ بود کلید کنار اینه رو زدم و تمام لامپ ها روشن شد
خودمو برانداز کردم و بنظرم خیلی خوشگل شده بودم ولی دامنم خیلی کوتا بود و زیر باسنم مشخص بود
منم باسن نسبتا بزرگی داشتم و خیلی خوب جلوش میداد
یکم شیطونیم گل مرد و از توی کیفم که روی تخت بود ۲ تا کش برداشتم و موهامو خرگوشی کردم و یه روژ صورتی پرنگ زدم و از اتاق بیرون رفتم
منو دید و پوزخندی زد ، سر تا پام رو برانداز کرد منم یه دوری دور خودم زدم تا همجامو ببینه
(از زبان کیان)
درحال لباس پوشیدن توی اتاق بود
اون خیلی خوشگل و مطیعه تربیتش بنظر اسون میاد
ولی باید مراقب احساساتش باشم اون همین الانم خیلی شکستس
توی فکر بودم که از اتاق با نیم تنه و دامن چ موهای خرگوشی انگار فرشته شده بود
تن سفید و باریکی داشت ولی باسن و سینه ی بزرگی داشت
بلند شدم و دستشو گرفتم و سمت تخت رفتم ، روی تخت نشستم و روی پام روی شکم خابوندمش و پاهاشو بین پام قفل کردم ،دستاشو گرفتم و پشت کمرش قفلش کردم
(از زبان ورونیکا)
از کاراش خیلی شوکه شده بودم، هیجان زده شده بودم و ترسیده بودم
نمیدونستم برای چی اینکارو میکنه
کاملا قفل شده بودم
با یکی دیگه دستش دامنمو بالا داد و دستی به روی باسنم کشید
میدونستم قراره لحظات سخت اما خیلی خیلی لذت بخشیو داشته باشم، ولی تاحالا توی این موقعیت قرار نگرفته بودم و فقط توی رویاهام این لحظه رو تصور کرده بودم
+ددی چیکار میکنی..
_ ۱۰ ضربه میزنم میخوام بشمری
+چشم ولی چ..
نزاشت حرفم تموم شه و اولین ضربه رو زد که دادم رفت هوا
+ ایییییی ددییییییی دردم میگیرههه
_بشمر
+اخخخ یک
_اییییی ددیییی دو
۳،۴،۵،۶،۷،۸،۹،
دیگه داشتم با گریه میشمردم چون خیلی دستش سنگین بود
+دههههههه ددیییییییی
دستی به روی باسنم کشید و
_ این برای این بود که شیطونیت گل کرده بود و زیادی خوشگل شده بودی
خیلی نامردی بودددددددد
هق هق کنان بودم که بلندم کرد ولی من بی اختیار پریدم بقلش و دستمو دورش حلقه کردم و گریه کردم
+ ددییییییی خ...خیلی نام...نامردییییییی درد میکنههههههههه
بقلم کرد و هم زمان که من گریه میکردم اون باسنمو نوازش میکرد
دردش کم کم داشت ازبین می‌رفت ، گریمم بند اومده بود
+ددی ...
_جونم خرگوش کوچولو؟
+دوست دالم...
دستی به سرم کشید و خودشو ازم جدا کرد و از اتاق بیرون رفت
رفتم جلوی اینه که ببینم چجوری شدم
+وایییییییییی ددییییییییی چقد قرمز شدمممممم!!!!!!
صدای خندش اومد و گفت
_ میخواستی شیطونی نکنی کوچولو

ادامه دارد....

Daddy's little kitten(BDSM)Where stories live. Discover now