15:سیلی

2.7K 137 13
                                    

#پارت۱۵

خودمو جمع و جور کردم
+کیه؟!
داییم اومد داخل
~مامانت مثل قبلا خیلی خوش صحبته ها!
اومد داخل و درو پشت سرش قفل کرد
ترسیده بودم نمیدونستم میخواد چیکار کنه
اومد کنارم روی تخت نشست
من پیرهن مشکی با بلندی تا بالای زانو و استین هم نداشت و از بالای سینم تا کمرم تنگ بود و دامنش گشاد
دستشو روی زانوم گذاشت و اروم اروم برد زیر دامنم
من شوکه شده بودم و نمیتونستم تکون بخورم
~اخرین باری که دیدمت کارمون نیمه تموم موند کوچولو
دستش رفت روی شرتم و با گفتن کلمه ی کوچولو یاد ددی افتادم و به خودم اومد
سیلی محکمی تو گوشش زدم و در اتاقو باز کردم
رفتم سمتش و تو گوشش گفتم
+تو هیجوقت به چیزی که میخوای نمیرسی عوضی اشغال ، حالا هم از خونه ی من گمشو بیرون مرتیکه ی احمق
انگار انتظار همچین رفتاری از طرف من رو نداشت
جلوی در وایساده بود و خیلی عصبانی و جدی گفت
~ از کارت پشیمون میشی جنده کوچولو
رفت بیرون و درو بست
رفتم و درو قفل کردم و برقارو خاموش کردم
گوشی و هنسفریمو برداشتم و اهنگ
(You made me hate this city)
از بیلی ایلیش رو گذاشتم و گریه افتادم
اهنگ مورد علاقم بود و بهم ارامش میداد
قلبم خیلی شکسته بود
بهم برای بار دوم تجاوز شده بود
اونم از طرف داییم!
نزدیک ترین ادم زندگیم
محرم من ! قبل اون اتفاق من هروز پیش داییم بودم و همیشه منو به شهر بازی میبرد و کلی برام خوراکی میخرید!
باهم رستوران میرفتیم و کلی باهم خوش میگذروندیم
تا اینکه من تو روز تولد ۷ سالیم داییم بهم یک استخر خبلی خیلی بزرگ ۱۰ نفره هدیه داد
داییم دکتر جراح قلبه برای همین وضع مالیش خیلی خوب بود
همه رفته بودن برای شام ولی من خیلی ذوق استخرمو داشتم برای همین از داییم خواستم تا پرش‌ کنه و بهم شنا یاد بدع
عمق استخر ۱ متر بود ولی من قدم خیلی کوتاه بود و پام به کف استخر نمیرسید برای همین بغل داییم بودم
اون منو با ۲ دستاش بغل کرد و روی اب درازم کرد
شناور شده بودم و داشتم کیف میکردم
به بهونه ی اینکه مراقبمه و منو نگه داشته زیر باسنم و سینه هامو لمس میکرد
این کارش خیلی منو اذیت میکرد
ناگهان رفت زیر اب و پشتم دراومد و کیرشو به باسنم چسبوند و کصمو لمس کرد
من جیغ زدم و از استخر اومد بیرون
داد زد
~اگه اینو به کسی بگی توی همین استخر غرقت میکنم
من توی روز تولدم این اتفاق برام افتاد...
با مرور خاطرات بیشتر گریم گرفت
نمیدونم کی از گریه خوابم برد
صبح بیدار شدم و به گوشیم نگاه کردم
طبق معمول مامانم خونه خاله بود و تا شب نمیومد
ولی از ددی ۱۰ تماس بی پاسخ و ۱۵ تا داشتم
خیلی استرس گرفتم
اخرین پیامش این بود
_ بیدار شدی میای خونه من تا پوستتو بکنم

ادامه دارد ...

Daddy's little kitten(BDSM)Where stories live. Discover now