31:نبود ددی

2K 90 12
                                    

#پارت ۳۱

اولین روزی بود که ازم انقد دوره..
ینی میتونم حواسمو به درس بدم ؟
عمرا !
ولی باید تلاشمو میکردم چون اگه نمراتم خوب نشه دیگه نباید اسمشو بیارم..
اولین امتحانم عربی بود!عالیع..
از ساعت ۱۰ صبح که ددی بهم زنگ زد و بیدارم کرد برای درس خوندن تا ساعت ۳ بعد از ظهر داشتم عربی میخونمم
دیگه مخم نمیکشه...
خیلی خسته شده بودم و رفتم ناهار بخورم
واقعا جو خونه برام خسته کننده شده بود پس تصمیم گرفتم برم پارک کنار خونه تا یکم قدم بزنم و ذهنم باز بشه
گوشیمو نبردم ،میخواستم یکم از فضای مجازی دور باشم..
درحال قدم زدن بودم که خودمو توی همون کوچه ،کنار دکه ی کوچیکی اولین بار کیان رو دیدم رسیده بودم!
تمام لحظات اون شب مثل فیلم از جلوی چشمام رد شد ..
ولی یچیزی درست نیس!
یچیزی میلنگه این وسط!
منظورش از قرارداد چی بود؟!
چرا میخواد منو گیج کنه!؟
ذهنم خیلی خستس..
هنوز کنار دکه بودم که دلم سیگار خاست!
یک نخ گرفتم و روشنش کردم ولی تا نزدیک لبم بردم تمام خاطرات تنبیهم بخاطر سیگار جلوی چشمام رد شد
سریع از دستم انداختمش و زیر پام لهش کردم
ولی یک حسی هنوز اذیتم میکنه! من با اینکه کیان رو دارم اما هنوزم احساس پوچی میکنم،هنوزم درد دارم ،قلبم داره فشرده میشه!
اون با اینکه بهم اهمیت میده اما من هنوز دردای زیادی دارم که هیچکس خبر ندارع..
هنوز زیر این خاکستری که روی غم هام نشسته اتیشی هست که هر لحظه ممکنه منو از درون بسوزونه..
توی همین افکار بودم که نفس داغ کسی رو پشتم احساس کردم !
برگشتم تا ببینم کیه
• سلام خانم زیبا
این دیگه کدوم خریه تو این هیری بیری پیداش شده؟!
مردی با موهای بلوند و چشم های ابی روشن با پوست سفید و هیکن عضلانی
+شما؟!
• رُسا هستم ، افتخار اشنایی میدید خانم جوان؟
خیلی جنتلمن رفتار میکرد و بوی عطر تلخش داش دیوونم میکرد ولی خودمو جمع و جور کردم و گفتم
+ورونیکا هستم ، بفرمایید امرتون؟
• اگر افتخار میدید به قهوه دعوتتون کنم ورونیکا خانم
+نه ممنونم میل ندارم
• نظرتون راجب بستنی چیه؟
ای نامرد ندونسته دست گذاشت روی نقطه ضعفم!!
+باشه مشکلی نیست
• خوشحالم که افتخار دادید ، ماشین من کمی پایین تر پارک شده اگه امکانش هست باهم تا ماشین قدم بزنیم
خیلی محترم بود ! تاخالا کسی با من اینجوری حرف نزده بود! ولی بهم حس غرور میداد
+باشه ایرادی نیست
چند دقیقه لی تا ماشین قدم زدیم ولی کنار یک موتور وایساد
+اتفاقی افتاده؟
• امیدوارم موتور سواری دوست داشته باشی
یک کلاه بهم داد و منم مات و مبهوت نگاش میکردم
عجبا !گفت ماشین من از موتور میترسم!!شتتت‌ ولی چاره ای نیست نباید خودمو سوسول جلوه بدم!

ادامه دارد...

Daddy's little kitten(BDSM)Where stories live. Discover now