16:عصبانیت

2.6K 130 4
                                    

#پارت۱۶

از استرس دستام داشت میلرزید و هول شده بودم
بهش زنگ زدم ولی جواب نداد
سریع موهامو شونه کردم رژ کوچولو با ریمل زدم و لباس عوض کردم و سریع رفتم طبقه ی بالا
در زدم
در باز شد و با چهره ی خیلی عصبانی و خشنی روبرو شدم
_بیا داخل توله سگ
خیلی عصبانی و جدی حرف میزد
سریع رفتم داخل و درو بست
_ زانو بزننن
انقد ترسیده بودم که توان حرکت نداشتم
_گفتم زانو بزننننننننننننننن
فریادش تو کل خونه پیچید
منم سریع روبروش زانو زدم
شال و مانتومو خیلی وحشی کند و انداخت رو مبل
قلادمو خیلی سفت بست
جوری که نفس کشیدن برام خیلی سخت شده بود !
پاشو گذاشت رو صورتم و چسبیدم به زمین ، نمیتونستم ببینمش
_میخواستی بدونی تو اون اتاق چیه نه؟!الان میریم که ببینیمش
_ پاشو توله سگ
بلند شدم و خیلی سریع چهار دست و پا دنبالش راه افتادم
قلادمو میکشید که باعث میشد خیلی سخت تر نفس بکشم
رسیدیم به اتاق ،قفل رو باز کرد و وارد اتاق شدیم
از چیزی که دیدم وحشت کردمممم ولی این... این محشره!

ادامه دارد...

Daddy's little kitten(BDSM)Where stories live. Discover now