با چشمای گرد شدش ازم پرسید: اسمت چیه؟

چقدر وراج و پرحرف بود ولی از صداش خوشم میومد .
جوابش رو دادم: به تو ربطی نداره.
سعی کردم خشک و سرد جوابش رو بدم تا دهنش رو ببنده.

صدای هق هقش بلند شد و اشک کلِ صورتِ کوچیکش رو گرفت . بهش زل زدم و بعد پوزخند زدم. این پسر بزرگ تر از من بود؟ باورم نمیشه اون با این جثه ی کوچیک و اخلاقش از من بزرگ تر باشه. نمیدونستم چند سالشه ولی از حرفای بابا شنیده بودم که ازم بزرگتره.

بلند خندیدم جدیداً رفتارم تغییر کرده بود ولی برام مهم نبود. برام مهم نبود که چطوری باشم فقط میخواستم بمیرم و دیگه زیرِ دستِ اون مرد عذاب نکشم.

درِ اتاق باز شد و یکی از خدمتکارا یک ظرف و لیوان رو تو اتاق هل داد و گفت: هی مین جائه اینا رو بخور وگرنه تنبیه میشی.

احمق بدونِ اینکه بدونه این قرصا چی هستن داشت میخوردشون. ترسیده بود و این ترس از چشمای اشکیش هم قابل تشخیص بود.

سریع دوتا قرص رو از تو ظرف قاپیدم و گفتم :احمق نیازی نیست بخوریش.

و من احمق تر از اون بودم. جفت قرص ها رو با اب خوردم. نمیدونستم این قرصای لعنتی چی بودن ولی هرچی بودن عواقب خوبی نداشتن و نمیخواستم اون پسر بچه آسیبی ببینه.
پدرِ من یک هیولا بود و من نمیخواستم این پسر تاوانِ اشتباهاتِ دیگران رو بده.
نمیدونم چندمین باری بود که به جاش قرص میخوردم ولی دیگه الان با عواقبش کاملا آشنا شده بودم

اولش سرم رو پایین میبردم و به زمین خیره میشدم و بعد لبام شروع به لرزیدن میکرد و چند ثانیه ای توانِ تکلمم رو از دست میدادم و بعدش همه چیز از بین میرفت اون لرزش ها و خیره شدنا و فقط جانگ کوکی باقی میموند که هیچ چیز رو حس نمیکرد .

دوباره صدای هق هقای مزخرفش بلند شد. سرم رو بلند کردم و با سردی گفتم:ساکت میشی یا باید دهنت رو بدوزم؟))

با صدای زنگِ تلفنم از افکارم بیرون اومدم.
تماس رو وصل کردم و صدای جی هوپ که گفت بیرونِ خونه منتظرمه رو شنیدم.

صورتِ خیس شده از اشکم رو با پشت دست پاک کردم.
الان مهم تر از اون پسرِ مرده جیمینم بود.
مین جائه مرده بود و الان وقتی براش نداشتم.
گوشی و اسلحه ام رو برداشتم و از خونه بیرون رفتم.
وقتی در رو بستم شوگا رو همراه جی هوپ دیدم.

شوگا: جی هوپ گفت به کمکم نیاز داری ولی هنوز اون سه تا مشت سرجاشه.

+ممنون هیانگ.

خواستم سوارِ فراریِ قرمز رنگِ جی هوپ بشم که شوگا دوباره حرف زد: جانگ کوک باید یه چیزی بهت بگم

+الان نه هیانگ باید جیمین رو نجات بدیم.

مهلتی به شوگا ندادم تا حرف بزنه و سوار شدم. متقابلا شوگا و جی هوپ هم سوار شدن.
رانندگیِ جی هوپ حرف نداشت و خیلی سریع تونست از بین ماشینا بگذره و به کلاب برسونتمون.
از ماشین پیاده شدیم . هنوز واردِ کلاب نشده بودیم که توسط دوتا مردِ هیکلی متوقف شدیم.

مرد: دعوتنامتون لطفاً

شوگا درعوضِ دعوتنامه دوتا گلوله تو مغزشون خالی کرد و جی هوپ به همراه من تنه ی گنده اشون رو پشتِ میز بردیم.
واردِ کلاب شدیم و دنبالِ جیمین گشتیم.

جی هوپ: اینجا نیست حتما توی بخش V.IP رفته.

+امکان نداره اونکه پول....... لعنت به من بهش پول داده بودم.

به سمتِ V.I.Pرفتیم. جلوی درِ بزرگ ایستادم .
یک
دو
سه
توسطِ بدنِ ورزشکاریم تونستم در رو بشکنم.
چشمام رو برای پیدا کردنِ جیمین تویِ سالن چرخوندم و با دیدنِ منظره ی روبه روم قلبم از کار افتادم.
درسته جیمین عاشقم نبود ولی چرا باید توی آغوشِ دشمنم پیداش میکردم؟
پاهام سست شده بود و مغزم از کار افتاده بود.

فریاد کشیدم و گفتم: بیا اینجا.

و به کنارم اشاره کرد.

جیمینا مطمئنناً تنبیهِ سختی در انتظارت بود
جانسون یه نگاهی به صورتِ جیمین انداخت و متقابلا فریاد زد و گفت: عروسکِ من هیچ جا نمیره.

حرفش توی سرم اکو شد و دستام دورِ اسلحه ام محکم مشت شد .
اسلحه ام رو بالا اوردم و سرش رو نشونه گرفتم.

چندین نفر که محافظِ اون مرتیکه ی عوضی بودن هم اسلحه هاشون  رو سمتم گرفتن.

جانسون با ارامشِ رویِ مخی گفت: جانگ کوک خیلی نترس شدی نمیدونستم انقدر نترسی که خودت با پاهای خودت به استقبالِ مرگ بری.

_______________________
سلاممممممم

خب اول بگم که دلیلِ آپ نکردنم این بود که ویروس گرفته بودم و یک هفته ی کامل فقط خواب بودم😣

دوم اینکه این پارتم طبقِ معمول نکته داشت😅

سوم اینکه نظر بدین ببینم این پارت چطور بودش.

چهارم اینکه به خاطرِ بیماریِ مزخرفی که گرفته بودم کامنتاتون رو جواب ندادم ولی سعی میکنم جواب بدم بهشون(البته جواب دادن و ندادنم فرقی نداره کلا این رو میذارم 😅یا 🤣 یا😂)

پنجم هم ندارم همینا بود🤗

Mafia's babyboy(Completed)Where stories live. Discover now