“آره، خیلی کوچیکه که من حتی کلاب شبانه صداش نمیکنم شاید یه چیزی شبیه بار مارتینی‌ و هوکا؟ یه بار و یه زمین رقص کوچیک داره. کلی میز و هوکا هایی که میشه سرشون سرو کرد. ما بالاخره تونستیم بازش کنیم و راهش بندازیم، و امشب شبِ اولمون هست. البته من خیلی دوست دارم اگه بتونی آخر هفته دیگه بیای، چندتا از دوستات رو هم بیار یا خبر رو‌ پخش کن، نمیدونم.”
شونه هاشو بالا انداخت و خندید.

“آره، خیلی جالب میتونه باشه، منو دوستام خیلی دوست داریم که بیایم.” ولی خب‌، من باید لیام و برای نرفتن به Funky Buddah التماس کنم.
“اسمش چیه؟”

“اسمش Aroma هست و توی خیابون دلفینا نزدیک پارکه. شاید ۱۰ دقیقه فاصله داشته باشه، نه بیشتر. منطقشم خیلی خوبه.”

“من تابحال به  یه هوکا بار نرفتم، حدس میزنم بهم قراره خوش‌بگذره.”
بهش گفتم همونطور که کتاب هارو توی قفسه زیر میز‌جا میدادم،
“من حتماً میام و دوستامو هم با خودم میارم.”

ژاکت قهوه ایشو‌ پوشید و در حالی که داشت زیپشو‌ بالا میکشید گفت
“واقعاً؟ من که یه وقت مجبورت به اومدن نکردم-“

“ من واقعاً میخوام که بیام، قول‌میدم. من دوست دارم که بیام و از‌ اولین مشتری‌هات باشم.” ‌
لبخند زدم، و اون قرمز ‌شد.

“ایول!  این خیلی عالیه، خیلی هم خوب، ساعت ۹ باز میشه ولی تو میتونی هروقت که دوست داشتی بیای. میدونم که چند روز‌ قبله کریسمس هست ولی میدونم که  هنوز باحال  میتونه باشه.” تیت گفت و شونه هاشو بالا انداخت.

“عالیه.”
لبخند زدم و اون سرشو تکون داد،
“آروما تو خیابون دلفینا، درسته؟”

“درسته.”
لب پایینشو‌ گاز گرفت،
“این اطراف میبینمت، الیسون.”

“بای تیت.”
براش دست تکون دادم و دیدم که از در رفت بیرون.

ساعتو چک کردم، ۶:۱۰هست. عجله کردم و کتابخونرو بستم، زمان خیلی زیادی برای آماده شدن ندارم تا قبل اینکه هری بیاد دنبالم که برای شام بریم.

»»»»»»»»»»»

“دوستش داری؟” من از لیام پرسیدم، همونطور‌که اون داشت روی تتوی‌ جدیدم پماد میزد

“آره! خیلی قشنگه و مرتب‌ نوشته شده.”
لیام بهم گفت،
“کارم تمومه”

“ممنونم”
لباسمو از سرم رد کردم و پوشیدمش، خیلی پوستم و اذیت نمیکنه،
“عاشقشم.”

“برات خوشحالم، منم ازش خوشم میاد.”
لبخند زد و روی تختم نشست.

“این ولی خوب‌ به نظر میاد، نه؟”
چرخیدم و از لیام که رو تختم نشسته پرسیدم
“نه میخوام که خیلی‌مجلسی‌‌‌ باشم  و نه خیلی هم که انگار اصلاً برام مهم نیست، میدونی که چی‌ میگم؟”

DominantTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang