"استف من متاسفم که بهت زنگ نزدم-"
"زنگ؟ من به این اهمیت نمیدم ، شماها باهم سکس داشتید؟"
اون پرسید و از بالا تا پایینم رو نگاه کرد من خودمو درحالی که کمی ناراحت بودم پیدا کردم.
"نه، نداشتیم. اون گفت من خیلی مست بودم و میخواد منم ازش لذت ببرم یا همچین چیزایی."
سعی کردم به یاد بیارم که اون چی گفت.
"پس اون میخواد که با تو سکس داشته باشه؟"
اون پرسید و صورتم شروع به داغ کردن کرد.
"نه منظورم اینه که ، آره؟ فکر کنم. اون گفتش که بهم جذب شده-"
"اوه خدای من!"
اون جیغ زد و مثه یه احمق دست زد. من چشامو چرخوندم.
"اوه بسه."
من گفتم و سعی کردم دست زدن ازاردهندش رو متوقف کنم.
"من نمیتونم کمکی بش کنم! من فقط خیلی خوشحالم،بعد از اینکه تو و اون کونی بهم زدید من فکر کردم که این اخر تو و پسراس، ولی بعدش آقای هری میادش و بوم ، تو گرفتارش میشی."
اون توضیح داد ،اخم کردم. اون جوری هم گرفتارش نشدم مگه نه ؟ من انقد ناامید به نظر میرسم؟
"نه این چیز خوبیه! زیاد بهش فکر نکن، آلی."
اون به من گفت و بغلم کرد و منم در جوابش محکم بغلش کردم.
"خوب، کی دوباره اونو می بینی؟"
اون ازم پرسید و ازم جدا شد، لبخند زدم اون همیشه فضوله.
"فردا شب. اون منو به خونش دعوت کرد."
بهش گفتم و دهن اون باز موند.
"اوه خدای من اون کاملا میخواد که باهات سکس داشته باشه."
اون گفت و من مثل یه گوجه قرمز شدم.
"چی؟ نه اون اینو نگفت!"
بهش گفتم و به سمت آشپزخونه رفتم و رو یکی از صندلی هایی که داریم نشستم.
"آره معلومه! یه پسر تو رو به خونش فقط برای حرف زدن دعوت نمیکنه مگر اینکه گی باشه و هری استایلز گی نیست."
اون گفت و استرسم شروع شد.
"تو واقعا فکر می کنی که اون میخواد با من سکس داشته باشه؟"
YOU ARE READING
Dominant
Fanfictionبه قراردادی که رو به روش بود نگاه کرد و فقط به یک چیز فکر میکرد، فقط میخواست با اون باشه و مهم نیست که عواقبش چی باشه "امضاش میکنم" اخطار: این کتاب شامل روابط جنسی، فحاشی و روابط بی دی اس ام میباشد. ❌داستان خصوصيه ، قبل از خوندن پيج رو فالو كنيد...