Chapter 19

2.5K 213 55
                                    

Allison's P.O.V

یه نفس عمیق کشیدم وقتی ماشین هری دور شد. چجوری من از الان دلم براش تنگ شده؟ اخم کردم و چرخیدم و به خونه ی فقیرم-که مثل خونه ی هری نیست-رفتم و در رو پشت سرم بستم. تلویزیون روشن بود پس استفانی خونه است. به نشیمن رفتم. استفانی و لویی روی مبل همدیگه رو بغل کرده بودن و تاک شو میدیدن و میخندیدن.

"هی."

من گفتم و کمی بیشتر وارد نشیمن شدم و روی دسته ی ریکلاینر نشستم. استف به بالا نگاه کرد و لبخند زد، از آغوش لویی بیرون اومد و با سرعت سمتم اومد تا بغلم کنه. اون توی پیژامش بود، شلوار راحتی و یه سوییشرت قدیمی OSU.

"هی، آلی."

اون بازوهام رو گرفت و نگاهم کرد. لبخند زدم و اجازه دادم بفهمه که خوبم، چیزی که باعث شد بیشتر لبخند بزنه.

"هی آلیسون."

لویی از روی مبل گفت، سرش رو به عقب خم کرد و لبخند زد.

"هری تو رو رسوند؟"

موهاش همه جای سرش پخش شده بود احتمالا شوخی می کردن و همچنین اونم یه شلوار راحتی و یه تی شرت سفید پوشیده بود. من به خاطر اسمش(هری) سرخ شدم.

"آره، اون رفتش."

استف بهم چشمک زد.

"من و لویی فقط تلویزیون می دیدیم، میخوای بهمون ملحق بشی؟"

من سرمو تکون دادم.

"نه، باید برا کار آماده بشم، آق."

من ناله کردم و سرمو از انزجار خم کردم.

"میرم لباس بپوشم."

من از نشیمن خارج شدم و به سمت پله ها حرکت کردم و به اتاقم رفتم. قدم های پایی دنبالم می کرد و به طور خودکار میدونستم برای کیه. در اتاقمو باز کردم و نبستمش تا استفانی بعد از من بیاد داخل. اون در رو پشت سرش بست و دستاش رو روی سینش قفل کرد.

"چیه؟"

من پرسیدم و چرخیدم و به سمت کمدم رفتم.

"چیه؟"

اون مسخرم کرد.

"اوم سلام، تو فقط شبو با هری موندی، برای چی، دفعه ی دوم؟ و تو طوری میای انگار هیچ اتفاقی نیفتاده."

"خب، چی میخوای که بگم؟"

من پرسیدم و تیشرتم رو درآوردم و روی زمین پرت کردم و تی شرت یقه دار آبیمو پوشیدم.

"یه چیزی! چطور بود؟ رو یه تخت مشترک خوابیدین؟ چی کار کردین؟ دوباره سکس داشتین؟"

اون بدون پرده پرسید.

"استف!"

من گفتم و از الان از همه ی سوالاش اذیت شدم.

"این همه سوال برای چیه؟"

DominantWhere stories live. Discover now