13_Love or fear

3.9K 737 361
                                    

«جانگ کوک»

+ببین اینجوری باز میشه

سعی کردم تا جایی که میشه اروم پلاستیک کیمباپ مثلثی رو باز کنم تا بتونه درست ببینه و یاد بگیره.

نامجون با ذوق سرش رو پایین انداخت .

_این دفعه دیگه مطمئینم یاد گرفتم ببین ، اینو اینجوری میکنیم اینم از این جا جدا میکنیم و ای....

با ناراحتی به کیمباب تو دستش که جلبکش ازش جدا شده بود نگاه میکرد.

با دیدن مشتری با تلاشش تنهاش گذاشتم و داخل مغازه شدم .

چند ساعتی میشد که تلاش میکرد پوست کیمباب رو درست بکنه ولی همش خرابش میکرد تا حالا فکر کنم کم کم روی 50 تا بسته امتحان کرده بود .

کار راحتی نیست ، منم اوایل که اومده بودم جیجو بلد نبودم پوستش رو بکنم بدون این که جلبکش از مواد توش جدا شه چون تو سئول اصلا از این جور چیزا نمیخوردم ولی اینجا بالای دو ساله که غذای مورد علاقم شده و از وقتی تو مغازه دارم کار میکنم کیمباب و نودل نهار هر روزم رو تشکیل میده .

بهش نگاه کردم تمام تمرکزش رو گذاشته بود رو کاری که داشت میکرد و چال لپش خود نمایی میکرد.

دو ماه از اون شب کذایی گذشته بود ، دوماهی که ما با هم بودیم .

صبحا چندتا از بادیگارداش رو جلوی در خونه رئیسم میزاشت تا اگر بیرون اومد بهمون خبر بدن و با خیال راحت بتونیم حرف بزنیم .

اکثر اوقات کنارش همه چیز خوب و عالی بود، حتی چند بارم افرادش رو جای من تو مغازه گذاشت و با هم حسابی جیجو رو گشتیم از شهربازی گرفته تا تلکابین و قایق سواری .

ظهرا تو کافه رو صندلی همیشگیش میشست و نگام میکرد و‌ من هر روز با یه سوپرایز خوشمزه جدید ازش پذیرایی میکردم.

شبام چون مدیر رستوران فهمیده بود دوستم داره اجازه نمیداد برای سرویس دادن به هیچ مشتری دیگه ای غیر از نامجون برم و این برام خیلی خوشایند بود .

نمیدونم کی بود که همه اینقدر ازش میترسیدن و حساب میبردن شاید ادم خیلی خطرناکی بود.

از وقتی که که با همیم بهم اجازه استفاده از اتوبوس رو نمیده ، خودش میاد دنبالم و خودشم میرسونتم .

خیلی خوبه ادم یکی رو داشته باشه که دوسش داره ، کسی که مراقبته و همیشه کنارت هست .

دختر موقع حساب کردن جعبه کادویی رو روی میزه مغازه گذاشت و بیرون رفت .

خداروشکر کردم نامجون چیزی ندید وگرنه حسابی عصبی میشد الان حالش خوب بود .

داخل جعبه دوتا تل تکشاخ فانتزی بود ازش خوشم اومد پس یدونه رو روی سر خودم گذاشتم و دزدکی به نامجونی که سخت مشغول تمرین درست کندن پوست کیمباب بود نزدیک شدم .

Love or hate?!Where stories live. Discover now